عشق و غرور p۳۰
یه فال برداشتم و چند برابر پول فال رو بهش دادم
_این که خیلی زیاده
۲۱ ثانیه
_اشکال نداره بگیرش
کلی تشکر کرد و رفت سراغ ماشین بعدی
فالو باز کردم تا خواستم بخونم چراغ سبز شد
گذاشتم تو کیفم تا بعدا بخونم.
به برگه ها اشاره کردم:
_این برگه ها چیه وکیل جونگ؟
_انتقال اموال اون خدابیامرز..یک سوم اموال به خیریه داده میشه و بقیه هم به نام شما میشه تا وقتی پسرتون به سن قانونی رسید به اسمش بزنید
بغض کردم
۴ ماهی میشد ک دانیارو تو تصادف از دست دادم
هنوز سر تا پام مشکی بود
اونقدر مرد بود که حتی بعد از مرگش هم خواسته ما تو راحتی و آسایش زندگی کنیم
خودکار رو گرفتم و برگه هارو امضا کردم
دست آرشاویر رو گرفتم و اومدم بیرون
گوشيم زنگ خورد سر نگهبان بود :
_خانم..خانم جان کجایید شما..بدبخت شدیم
_چیشده چرا گریه میکنی
_خونه آتیش گرفته خانم
_چییییی
وکیل جونگ از داد من وحشت زده اومد سمتم:
_چیشد؟
_نمیدونم میگه خونه آتیش گرفته
سری گوشی رو از دستم گرفت و رفت تو محضر
چند دیقه بعد درحالی ک کیفش رو برداشته بود اومد بیرون
گوشيم رو داد:
_متاسفانه خونه منفجر شده..فقط شانس آوردیم که شما خونه نبودید
_یا مسیح..حالا باید چیکار کنیم تموم زندگیم رفت رو هوا
وکیل جونگ گفت:
_یه راه هست..باید بسپرمتون دست قیمتون...من آخر هفته کشور رو ترک میکنم..تا اون موقع میخوام خیالم از بابت شما راحت باشه
_قیم من کیه
_راستش زیاد وقت نکردم تحقیق کنم فقط یه شماره و یه آدرس ازشون دارم
_ گیج شدم نمیدونم کار درستی میکنم یا ن
_نگران نباشید حتما آدم مطمئنیه ک دانیار بهش سپردتتون
خواستم سوار ماشین بشم ک یه چیزی یادم افتاد:
_به نظرتون خطری نداره با ماشین خودم برم
چند لحظه رفت تو فکر بعد گفت:
_درسته بهتره با ماشین من بریم...ممکنه همین حالا هم تحت تعقیب باشید
دست آرشاویر رو گرفتم و سوار ماشین شدیم
سرشو گذاشت رو پام
_این که خیلی زیاده
۲۱ ثانیه
_اشکال نداره بگیرش
کلی تشکر کرد و رفت سراغ ماشین بعدی
فالو باز کردم تا خواستم بخونم چراغ سبز شد
گذاشتم تو کیفم تا بعدا بخونم.
به برگه ها اشاره کردم:
_این برگه ها چیه وکیل جونگ؟
_انتقال اموال اون خدابیامرز..یک سوم اموال به خیریه داده میشه و بقیه هم به نام شما میشه تا وقتی پسرتون به سن قانونی رسید به اسمش بزنید
بغض کردم
۴ ماهی میشد ک دانیارو تو تصادف از دست دادم
هنوز سر تا پام مشکی بود
اونقدر مرد بود که حتی بعد از مرگش هم خواسته ما تو راحتی و آسایش زندگی کنیم
خودکار رو گرفتم و برگه هارو امضا کردم
دست آرشاویر رو گرفتم و اومدم بیرون
گوشيم زنگ خورد سر نگهبان بود :
_خانم..خانم جان کجایید شما..بدبخت شدیم
_چیشده چرا گریه میکنی
_خونه آتیش گرفته خانم
_چییییی
وکیل جونگ از داد من وحشت زده اومد سمتم:
_چیشد؟
_نمیدونم میگه خونه آتیش گرفته
سری گوشی رو از دستم گرفت و رفت تو محضر
چند دیقه بعد درحالی ک کیفش رو برداشته بود اومد بیرون
گوشيم رو داد:
_متاسفانه خونه منفجر شده..فقط شانس آوردیم که شما خونه نبودید
_یا مسیح..حالا باید چیکار کنیم تموم زندگیم رفت رو هوا
وکیل جونگ گفت:
_یه راه هست..باید بسپرمتون دست قیمتون...من آخر هفته کشور رو ترک میکنم..تا اون موقع میخوام خیالم از بابت شما راحت باشه
_قیم من کیه
_راستش زیاد وقت نکردم تحقیق کنم فقط یه شماره و یه آدرس ازشون دارم
_ گیج شدم نمیدونم کار درستی میکنم یا ن
_نگران نباشید حتما آدم مطمئنیه ک دانیار بهش سپردتتون
خواستم سوار ماشین بشم ک یه چیزی یادم افتاد:
_به نظرتون خطری نداره با ماشین خودم برم
چند لحظه رفت تو فکر بعد گفت:
_درسته بهتره با ماشین من بریم...ممکنه همین حالا هم تحت تعقیب باشید
دست آرشاویر رو گرفتم و سوار ماشین شدیم
سرشو گذاشت رو پام
۱۲.۳k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.