(دختری با شاخای مشکی پارت۵)
بکی: پسره ی بی ادب
آنیا: بکی من دامیان دوس دارم ولی چیکار کنم اون منو دوس نداره
بکی: واقعا
آنیا: اره
ذهن بکی: یکار میکنم بهش نزدیک بشی
دامیان داشت حرفاشونو گوش میداد
ذهن دامیان: یا خدا این چه کاری بود من کردم باید احساسمو بهش بگم
از زبان آنیا
داشتم تو راهرو راه میرفتم که دیدم دنیل داره به سمتم میاد توجهی نکردم انگار دنیل میخواست ی حرفی به من بزنه
که یهو دیدم یکی منو بغل کرده سرمو چرخوندمو دیدم دامیانه چند ثانیه خشکم زده بود
آنیا: چیکار میکنی دامیان
دامیان: حرف نزن فقط دنبالم بیا
رفتم دنبالش گفتم
آنیا: چیکارم داری؟
دامیان: از کار دیروزم ازت معذرت میخوام
آنیا: اشکالی نداره کار منم اشتباه بود
یهو دیدم دست گذاشت دور کمرم منو تکیه داد به دیوار ی دستشم روی دیوار گفت
دامیان: کسیو دوس داری؟
من داشتم از خجالت آب میشدم
خوب خسته شودم مخم درد گرف😜😮💨
آنیا: بکی من دامیان دوس دارم ولی چیکار کنم اون منو دوس نداره
بکی: واقعا
آنیا: اره
ذهن بکی: یکار میکنم بهش نزدیک بشی
دامیان داشت حرفاشونو گوش میداد
ذهن دامیان: یا خدا این چه کاری بود من کردم باید احساسمو بهش بگم
از زبان آنیا
داشتم تو راهرو راه میرفتم که دیدم دنیل داره به سمتم میاد توجهی نکردم انگار دنیل میخواست ی حرفی به من بزنه
که یهو دیدم یکی منو بغل کرده سرمو چرخوندمو دیدم دامیانه چند ثانیه خشکم زده بود
آنیا: چیکار میکنی دامیان
دامیان: حرف نزن فقط دنبالم بیا
رفتم دنبالش گفتم
آنیا: چیکارم داری؟
دامیان: از کار دیروزم ازت معذرت میخوام
آنیا: اشکالی نداره کار منم اشتباه بود
یهو دیدم دست گذاشت دور کمرم منو تکیه داد به دیوار ی دستشم روی دیوار گفت
دامیان: کسیو دوس داری؟
من داشتم از خجالت آب میشدم
خوب خسته شودم مخم درد گرف😜😮💨
۱.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.