part: 81
صدای جیغ همه بلند شد چیزی راه تنفسمو بسته بود و نمیتونستم درست نفس بکشم و داشتم خفه میشدم با بیرون اومدن چیزی از گلوم که ظاهرا خون بود تونستم هوای بیرونو وارد ریه هام کنم ولی دردی که گلوم داشت غیرقابل تحمل بود سرم گیج میرفت و هیچ جارو درست نمیدیدم تصویر تاری از اطرافم داشتم تعادل بدنم از دستم خارج شد و باشدت روی زمین فرود اومدم درد شدیدی تو ناحیه حنجرم احساس میکردم و این بود اخرین دردم اروم اروم چشام بسته شد
ویو اعضا
یون کیونگ: هاناااا(داد)
اتفاقی که هیچوقت فکرشو نمیکردم بلاخره اتفاق افتاده بود انتظار همچین کارایی از فنای خودمون نداشتیم ولی واقعا چرا باید اینهمه بلا سر هانا بیاد اگه میدونستیم ایدل کیپاپ شدن همچین چیزیه مطمئنن هیچمدوممون سمتش نمیومدیم ولی الان زمانی برای پشیمون شدن از انتخابمون نبود و مهم هانایی بود که حالش اصلا خوب نبود خودمونو بهش رسوندیم و یونجی بغلش کردو با گریه اسمشو صدا میزد داشت لایت استیک به گلوش برخورد کرده بود نفس نفس میزدو مشخص بود که به سختی نفس میکشه این وضعیتش و خونی که بالا اوورده بود بدجور نگرانمون کرده بود اگه چیزیش بشه چی ینی ممکنه دیگه اون هانای شیطونی که همیشه اذیتمون میکرد دیگه نباشه
استف های پشت صحنه با دکتر خودشونو رسوندن و دکتر همه مارو کنار زدو گفت
_برید کنار اکسیژن کافی بهش برسه
طولی نکشید که دوباره به حرف اومدو گفت
_حالش اصلا خوب نیست و تجهیزات منم کافی نیست باید ببریمش بیمارستان
***
هانا ویو
اروم چشامو بازکردم نمیدونستم کجام میخواستم سرمو بچرخونم و به اطرافم نگا کنم که گلوم درد شدیدی گرفت و همه اتفاقا واسم مرور شد یون کیونگ بالا سرم بود و داشت دکترو صدا میزد
یون کیونگ:هانا قشنگم خوبه حالت میخواستم جوابشو بدم ولی ولی صدام بالا نمیومد نمیتونستم حرف بزنم انکار صدامو ازم گرفته بودن نکنه صدام برا همیشه ازبین رفته باشه نکنه دیگ نتونم برم رو استیج و برای طرفدارام بخونم
دکتر اومد معاینم کرد و ازم پرسید
_میتونید حرف بزنید
سرمو تند تند به نشونه ی نه تکون دادم
ویو اعضا
یون کیونگ: هاناااا(داد)
اتفاقی که هیچوقت فکرشو نمیکردم بلاخره اتفاق افتاده بود انتظار همچین کارایی از فنای خودمون نداشتیم ولی واقعا چرا باید اینهمه بلا سر هانا بیاد اگه میدونستیم ایدل کیپاپ شدن همچین چیزیه مطمئنن هیچمدوممون سمتش نمیومدیم ولی الان زمانی برای پشیمون شدن از انتخابمون نبود و مهم هانایی بود که حالش اصلا خوب نبود خودمونو بهش رسوندیم و یونجی بغلش کردو با گریه اسمشو صدا میزد داشت لایت استیک به گلوش برخورد کرده بود نفس نفس میزدو مشخص بود که به سختی نفس میکشه این وضعیتش و خونی که بالا اوورده بود بدجور نگرانمون کرده بود اگه چیزیش بشه چی ینی ممکنه دیگه اون هانای شیطونی که همیشه اذیتمون میکرد دیگه نباشه
استف های پشت صحنه با دکتر خودشونو رسوندن و دکتر همه مارو کنار زدو گفت
_برید کنار اکسیژن کافی بهش برسه
طولی نکشید که دوباره به حرف اومدو گفت
_حالش اصلا خوب نیست و تجهیزات منم کافی نیست باید ببریمش بیمارستان
***
هانا ویو
اروم چشامو بازکردم نمیدونستم کجام میخواستم سرمو بچرخونم و به اطرافم نگا کنم که گلوم درد شدیدی گرفت و همه اتفاقا واسم مرور شد یون کیونگ بالا سرم بود و داشت دکترو صدا میزد
یون کیونگ:هانا قشنگم خوبه حالت میخواستم جوابشو بدم ولی ولی صدام بالا نمیومد نمیتونستم حرف بزنم انکار صدامو ازم گرفته بودن نکنه صدام برا همیشه ازبین رفته باشه نکنه دیگ نتونم برم رو استیج و برای طرفدارام بخونم
دکتر اومد معاینم کرد و ازم پرسید
_میتونید حرف بزنید
سرمو تند تند به نشونه ی نه تکون دادم
۶.۸k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲