قسمت اول پارت 3💔p3 💔I fell in love with a spy
(عکس لوسی رو اص 2 گذاشتم)
باورم نمیشد همچین چیزیرو بلند گفتم! گفتم:نه نهههههه منظورم یه چیزدیگس یعنی گفتم امم چیز لعنتی عجب موقعیتیه همیننننننن چشمش رو بست و سرش رو پایین انداخت انگار داشت فکر می کرد . صدای بمب همه جارو فراگرفت .گوشم سوت میکشید. سرش رو بالا آورد و توی چشم هام نگاه کرد و گفت :فردا ساعت 9 شب خیابون آکسفورد بیا چیزی باید بهت بگم و من رو بلند کرد و به خیابون قبلی رسوند و من رو کنار ماشینم گذاشت گفت:فردا خیابون آکسفورد مراقب باش با احتیاط رانندگی کن چشم هام برق زد رفتنش رو تماشا کردم.سرم درد می کرد . کاش این یک رویا نباشه.یعنی چیکارم داره فردا نکنه به خاطر حرفی بود که بهش زدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟استرس تمام وجودم رو فرا گرفت.بعد از 6 دقیقه رانندگی به تررافیک خوردم ساعت 24بود. سرم رو به بالشتک ماشین تکیه دادم و از فرصت تراففیک برای استراحتم استفاده کردم.بزار ببینم اگ برایان بفهمه با اون مرد فردا میخوام برم بیرون عصبانی میشه؟صبر کن فردا شنبست برایان گفت شنبه شب...........سالن رقص....چیکار کنممممممممممممممم اگه نرم ناراحت میشههه.........ولی این پسره خیلی جذابه اگه نرم دیگه نمیتونم ببینمشششش وای خدااااااا خیلی فشار رومههههههه
سرم رو گذاشتم رو بوق ماشین و صدای بوق بلند شد..خدای منننن کاش شماره پسررو میگرفتمممممممممممم...یعنی به برایان زنگ بزنم؟تلفنم رو از تو کیف برداشتم گلسش شکسته بود به خاطر ماجرا امشب...همون لحظه زنگ خورد برایان بود اسم اون رو اینطور سیو کرده بودم:برایان💛🌞_تلفن رو برداشتم برایان گفت:سلام عشقم خوبی؟گفتم:اوه سلام برایان اتفاقا میخواستم بهت زنگ بزنم برایان:اره خوبی؟سالم رسیدی خونه؟ گفتم:اره اره اتفاقا داشتم میرفتم مسواک بزنم همون لحظه یک مرد از ماشینش پیدا شد و با عصبانیت به خاطر ترافیک داد زد:مگه نون نخوردی گوس**اله !!!!!!!!!!! برایان بعد از 1 دقیقع سکوت گفت:بابات بود؟........... گففتم:چیییییییی نههههههههه صدا از بیروننننن میاددددددد برایان گفت:دم خونتونم اینجا هیچ صدایی نمیاد مطمئنی حالت خوبه؟ گفتم:اونجا چه غلطی میکنیییییی؟ برایان گفت:منظظظظورت اینجاست دیگه گفتم:اره همون برایان گفت:صبر کن ببینم تو خونه هستی اصن>>>>؟ الکی گفتم:باشه تو خوب داشتم فیلم میدییدم فوش میداد بارو همین برایان گفت:وای داری فیلم میبینییی منم الان میام بالا با هم ببینینممممممممممم. گفتم:چییییییییی نه مامانم اینا خوابنننننننننن گفت:اروم میام گفتم:اگه بیای تو دیگه نه من نه تو گفت خیل خوب گفتم: حالا اینجا چی کا میکنی؟ گفت:منتظرم از پنجره بوس شب بخیرتو ببینم دیگه مث هر شب گفتم:برایان چیزی شده ؟صدات ناراحته گف:اره راستش فردا بارفقام میریم خارج از شهر نمیتونم بیام سالن رقص ببخشید گفتم:وایییییی خدایاااااااااا مرسیییییییییییییی گفت:چی؟............. گفتم:هیچی هیچییییییییییییییییییی گفت:بعدا میبینمت دیرم شده نمیتونم بوس رو بفرستم عشقم بایییییییییییییییییییییییییییی گفتم:بای
باورم نمیشد همچین چیزیرو بلند گفتم! گفتم:نه نهههههه منظورم یه چیزدیگس یعنی گفتم امم چیز لعنتی عجب موقعیتیه همیننننننن چشمش رو بست و سرش رو پایین انداخت انگار داشت فکر می کرد . صدای بمب همه جارو فراگرفت .گوشم سوت میکشید. سرش رو بالا آورد و توی چشم هام نگاه کرد و گفت :فردا ساعت 9 شب خیابون آکسفورد بیا چیزی باید بهت بگم و من رو بلند کرد و به خیابون قبلی رسوند و من رو کنار ماشینم گذاشت گفت:فردا خیابون آکسفورد مراقب باش با احتیاط رانندگی کن چشم هام برق زد رفتنش رو تماشا کردم.سرم درد می کرد . کاش این یک رویا نباشه.یعنی چیکارم داره فردا نکنه به خاطر حرفی بود که بهش زدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟استرس تمام وجودم رو فرا گرفت.بعد از 6 دقیقه رانندگی به تررافیک خوردم ساعت 24بود. سرم رو به بالشتک ماشین تکیه دادم و از فرصت تراففیک برای استراحتم استفاده کردم.بزار ببینم اگ برایان بفهمه با اون مرد فردا میخوام برم بیرون عصبانی میشه؟صبر کن فردا شنبست برایان گفت شنبه شب...........سالن رقص....چیکار کنممممممممممممممم اگه نرم ناراحت میشههه.........ولی این پسره خیلی جذابه اگه نرم دیگه نمیتونم ببینمشششش وای خدااااااا خیلی فشار رومههههههه
سرم رو گذاشتم رو بوق ماشین و صدای بوق بلند شد..خدای منننن کاش شماره پسررو میگرفتمممممممممممم...یعنی به برایان زنگ بزنم؟تلفنم رو از تو کیف برداشتم گلسش شکسته بود به خاطر ماجرا امشب...همون لحظه زنگ خورد برایان بود اسم اون رو اینطور سیو کرده بودم:برایان💛🌞_تلفن رو برداشتم برایان گفت:سلام عشقم خوبی؟گفتم:اوه سلام برایان اتفاقا میخواستم بهت زنگ بزنم برایان:اره خوبی؟سالم رسیدی خونه؟ گفتم:اره اره اتفاقا داشتم میرفتم مسواک بزنم همون لحظه یک مرد از ماشینش پیدا شد و با عصبانیت به خاطر ترافیک داد زد:مگه نون نخوردی گوس**اله !!!!!!!!!!! برایان بعد از 1 دقیقع سکوت گفت:بابات بود؟........... گففتم:چیییییییی نههههههههه صدا از بیروننننن میاددددددد برایان گفت:دم خونتونم اینجا هیچ صدایی نمیاد مطمئنی حالت خوبه؟ گفتم:اونجا چه غلطی میکنیییییی؟ برایان گفت:منظظظظورت اینجاست دیگه گفتم:اره همون برایان گفت:صبر کن ببینم تو خونه هستی اصن>>>>؟ الکی گفتم:باشه تو خوب داشتم فیلم میدییدم فوش میداد بارو همین برایان گفت:وای داری فیلم میبینییی منم الان میام بالا با هم ببینینممممممممممم. گفتم:چییییییییی نه مامانم اینا خوابنننننننننن گفت:اروم میام گفتم:اگه بیای تو دیگه نه من نه تو گفت خیل خوب گفتم: حالا اینجا چی کا میکنی؟ گفت:منتظرم از پنجره بوس شب بخیرتو ببینم دیگه مث هر شب گفتم:برایان چیزی شده ؟صدات ناراحته گف:اره راستش فردا بارفقام میریم خارج از شهر نمیتونم بیام سالن رقص ببخشید گفتم:وایییییی خدایاااااااااا مرسیییییییییییییی گفت:چی؟............. گفتم:هیچی هیچییییییییییییییییییی گفت:بعدا میبینمت دیرم شده نمیتونم بوس رو بفرستم عشقم بایییییییییییییییییییییییییییی گفتم:بای
۲۵.۷k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.