Close your eyes
یه معرفی کوتاه و مختصر و مفید میکنم
کیم سوکجین : معروف ترین روان شناس کره است فقط بیمارانی که دیگه امیدی بهشون نیست رو میارن پیشش
هوانگ ا.ت : یکی از همین بیمارا
پارک ریوا : پرستار همین بیمارا
خبخبخب بریم سراغ خود داستان
ویو ریوا :
امروز دو تا بیمار روانی رو آورده بودن به اسم های { یون هارا و هوانگ ا.ت } یون هارا جدید اومده ولی ا.ت انقدری که اینجا اومده و رفته همه میشناسنش خب قبل از اینکه برن پیش آقای کیم باید حداقل ۲ روز اینجا بمونن
ریوا : خب سلان ا.ت باز چه دسته گلی به آب دادی
《ا.ت که به زمین زول زده بود با چشمای قرمز سرشو آروم بالا گرفت و تا بتونه صورت ریوا رو ببینه》
ا.ت : من کاری نکردم من فقط نمیتونم این اتفاقارو درک کنم
ریوا : خیلی خب باشه دوستت کجاست
ا.ت : چرا همیشه یه جوری حرف میزنی انگار مادرمی
ریوا : اخه تورو مثل دختر نداشتم میبینم کمتر دسته گل به اب بده دیگه پرسونل دارم میترسن وابستهات بشن
ا.ت : شنا خودتون اسم این آدمو گذاشتین دیوونه ازش دوری میکنین
ریوا : ول کن این حرفارو کی گفته تو دیوونهای حالا ا.ت بگو دوستت کجاست
ا.ت : کی رو میگی
ریوا : همین دختری که همراه تو اومد
ا.ت : هارا ؟
ریوا : اره یون هارا ، کجاست
ا.ت : رفته دستشویی زیاد توی آسایشگاه میخواسته تو دستشویی خودکشی کنه برا همین واسمون آینه هم نمیزارن
《ریوا با این حرف ا.ت یکم ترسید و دونبال هارا رفت》
ریوا : اممم هارا همه چی مرتبه
(هارا اومد بیرون به ریوا نگاه نمیکردن چند تا جای زخم روی صورتش داشت و بعد از چند ثانیه خیره موندن به زمین رو با ا.ت جایگزین کرد )
هارا : اوممم اره همه چی خوبه
ریوا : خب هارا تو باید ۲ روز اینجا بمونی تا بتونی بری پیش آقای کیم
هارا : پس ا.ت چی اون نمیاد
ریوا : ا.ت چون زیاد اومده اینجا دیگه نیازی نیست
هارا : آقای کیم کی هستن
ریوا : اعع کیم سوکجین روان شناسی که قراره برین پیشش
هارا : ا.ت الان میره
ریوا : نه یه دو ساعت دیگه میفرستیمش
شما حواستون به خودتون باشه من دیگه میرم
ا.ت : بازم برمیگردی
ریوا : معلومه ا.ت من حتی تو خوابتم تنهات نمیزارم
[ پرش به ۲ ساعت بعد ]
ریوا : خب ا.ت بیا باید بریم
ا.ت : هارا نمیاد
ریوا : اونم بعداً میاد
ا.ت : باشه
.
.
.
ویو جین :
بهم خبر دادن که دارن دونفرو میارن اینجا که یکیشونم ا.ته راستش منم دیگه به ا.ت امیدی ندارم هرکسی که اومده اینجا خوبه خوب شده ولی ا.ت انگار نمیخواد بره
همین طور توی افکارش بود وه صدای در اومد
تق تق تق (مثلاً صدای در )
جین : بفرمایید
ریوا : هیی ببینین ا.ت بازم برگشتی کی میخوای دست از سرما برداری
جین : اعع ریوا ! ا.ت تو بیا تو
ا.ت : من خوب نمیشم نه
جین : ......
ادامه دارد
کیم سوکجین : معروف ترین روان شناس کره است فقط بیمارانی که دیگه امیدی بهشون نیست رو میارن پیشش
هوانگ ا.ت : یکی از همین بیمارا
پارک ریوا : پرستار همین بیمارا
خبخبخب بریم سراغ خود داستان
ویو ریوا :
امروز دو تا بیمار روانی رو آورده بودن به اسم های { یون هارا و هوانگ ا.ت } یون هارا جدید اومده ولی ا.ت انقدری که اینجا اومده و رفته همه میشناسنش خب قبل از اینکه برن پیش آقای کیم باید حداقل ۲ روز اینجا بمونن
ریوا : خب سلان ا.ت باز چه دسته گلی به آب دادی
《ا.ت که به زمین زول زده بود با چشمای قرمز سرشو آروم بالا گرفت و تا بتونه صورت ریوا رو ببینه》
ا.ت : من کاری نکردم من فقط نمیتونم این اتفاقارو درک کنم
ریوا : خیلی خب باشه دوستت کجاست
ا.ت : چرا همیشه یه جوری حرف میزنی انگار مادرمی
ریوا : اخه تورو مثل دختر نداشتم میبینم کمتر دسته گل به اب بده دیگه پرسونل دارم میترسن وابستهات بشن
ا.ت : شنا خودتون اسم این آدمو گذاشتین دیوونه ازش دوری میکنین
ریوا : ول کن این حرفارو کی گفته تو دیوونهای حالا ا.ت بگو دوستت کجاست
ا.ت : کی رو میگی
ریوا : همین دختری که همراه تو اومد
ا.ت : هارا ؟
ریوا : اره یون هارا ، کجاست
ا.ت : رفته دستشویی زیاد توی آسایشگاه میخواسته تو دستشویی خودکشی کنه برا همین واسمون آینه هم نمیزارن
《ریوا با این حرف ا.ت یکم ترسید و دونبال هارا رفت》
ریوا : اممم هارا همه چی مرتبه
(هارا اومد بیرون به ریوا نگاه نمیکردن چند تا جای زخم روی صورتش داشت و بعد از چند ثانیه خیره موندن به زمین رو با ا.ت جایگزین کرد )
هارا : اوممم اره همه چی خوبه
ریوا : خب هارا تو باید ۲ روز اینجا بمونی تا بتونی بری پیش آقای کیم
هارا : پس ا.ت چی اون نمیاد
ریوا : ا.ت چون زیاد اومده اینجا دیگه نیازی نیست
هارا : آقای کیم کی هستن
ریوا : اعع کیم سوکجین روان شناسی که قراره برین پیشش
هارا : ا.ت الان میره
ریوا : نه یه دو ساعت دیگه میفرستیمش
شما حواستون به خودتون باشه من دیگه میرم
ا.ت : بازم برمیگردی
ریوا : معلومه ا.ت من حتی تو خوابتم تنهات نمیزارم
[ پرش به ۲ ساعت بعد ]
ریوا : خب ا.ت بیا باید بریم
ا.ت : هارا نمیاد
ریوا : اونم بعداً میاد
ا.ت : باشه
.
.
.
ویو جین :
بهم خبر دادن که دارن دونفرو میارن اینجا که یکیشونم ا.ته راستش منم دیگه به ا.ت امیدی ندارم هرکسی که اومده اینجا خوبه خوب شده ولی ا.ت انگار نمیخواد بره
همین طور توی افکارش بود وه صدای در اومد
تق تق تق (مثلاً صدای در )
جین : بفرمایید
ریوا : هیی ببینین ا.ت بازم برگشتی کی میخوای دست از سرما برداری
جین : اعع ریوا ! ا.ت تو بیا تو
ا.ت : من خوب نمیشم نه
جین : ......
ادامه دارد
۲۰۵
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.