وقتی بهش میگی بوسم کن...
#سناریو #استری_کیدز #جونگین #هیونجین #فلیکس #هان #لینو #بنگچان #چانگبین #سونگمین
بعد از کلی تمیز کاری کنار چانگبین روی مبل نشستی و جسمتو توی بغلش رها کردی. از اونجایی که فردا دوستات رو به خونه دعوت کرده بودی امروز کل خونه رو حسابی برق انداختی و خودتو برای فردا کاملا آماده کردی؛ برای همین خیلی خسته بودی.
سرتو روی سینه های چانگبین گذاشتی و دستاتو روی عضله های شکمش گذاشتی. چانگبینم که توی گوشیش مشغول گردش بود بعد از اینکارت لبخندی زد و نگاهشو بهت داد و مشغول نوازش موهات شد. بعد از چند دقیقه گوشیشو کنار گذاشت و نگاهشو بهت داد.
÷ عزیزم؟
×هوم
÷ میشه لطفا یه کاری برام بکنی؟
سرتو از سینش جدا کردی و با کمی تعجب بهش نگاه کردی
×چیکار کنم؟
÷ آب میخوام
شوکه شدی.
× چی میخوای؟
÷ آب... پاشو برام بیار،لطفااا*آخرشو با لحن کیوتی میگه*
× تو با این هیکل الان از منی که از صبح دارم کار میکنم میخوای برات آب بیارم؟*با تعجب*
سرشو تکون داد، میدونستی داره خودشو برات لوس میکنه و به این رفتارش عادت داشتی اما الان اصلا حس و حالشو نداشتی؛ با این حال بازم نمیخواستی پسر کیوت رو به روت رو رد کنی
× بوسم کن برم بیارم
چشماش حالت تعجب به خودشون گرفتن.
÷ چی؟
خنده ای کردی
×باید بوسم کنی که برم بیارم
بدون هشدار اولیه، با قرار دادن دستش کنار گوشت صورتتو به خودش نزدیک کرد و بوسه ریزی روی لبات زد. بعد از اینکه یکم از هم فاصله گرفتین خواستی بلند شی که بری براش آب بیاری اما با گرفتن دستت مانعت شد و تورو به روی مبل انداخت.
× چیکار میکنی! مگه آب نمیخواستی؟
حالا خمار تر از پیش نگاهت میکرد
÷ میدونی بیب فکر کنم که...
نگاهشو از چشمات به لبات منتقل کرد
÷ یه چیز دیگه برای رفع تشنگیم پیدا کردم.
پوزخندی زد و طی یه حرکت خیلی سریع لباش رو روی لبات قرار داد و بوسه طولانی ای رو شروع کرد...
بعد از کلی تمیز کاری کنار چانگبین روی مبل نشستی و جسمتو توی بغلش رها کردی. از اونجایی که فردا دوستات رو به خونه دعوت کرده بودی امروز کل خونه رو حسابی برق انداختی و خودتو برای فردا کاملا آماده کردی؛ برای همین خیلی خسته بودی.
سرتو روی سینه های چانگبین گذاشتی و دستاتو روی عضله های شکمش گذاشتی. چانگبینم که توی گوشیش مشغول گردش بود بعد از اینکارت لبخندی زد و نگاهشو بهت داد و مشغول نوازش موهات شد. بعد از چند دقیقه گوشیشو کنار گذاشت و نگاهشو بهت داد.
÷ عزیزم؟
×هوم
÷ میشه لطفا یه کاری برام بکنی؟
سرتو از سینش جدا کردی و با کمی تعجب بهش نگاه کردی
×چیکار کنم؟
÷ آب میخوام
شوکه شدی.
× چی میخوای؟
÷ آب... پاشو برام بیار،لطفااا*آخرشو با لحن کیوتی میگه*
× تو با این هیکل الان از منی که از صبح دارم کار میکنم میخوای برات آب بیارم؟*با تعجب*
سرشو تکون داد، میدونستی داره خودشو برات لوس میکنه و به این رفتارش عادت داشتی اما الان اصلا حس و حالشو نداشتی؛ با این حال بازم نمیخواستی پسر کیوت رو به روت رو رد کنی
× بوسم کن برم بیارم
چشماش حالت تعجب به خودشون گرفتن.
÷ چی؟
خنده ای کردی
×باید بوسم کنی که برم بیارم
بدون هشدار اولیه، با قرار دادن دستش کنار گوشت صورتتو به خودش نزدیک کرد و بوسه ریزی روی لبات زد. بعد از اینکه یکم از هم فاصله گرفتین خواستی بلند شی که بری براش آب بیاری اما با گرفتن دستت مانعت شد و تورو به روی مبل انداخت.
× چیکار میکنی! مگه آب نمیخواستی؟
حالا خمار تر از پیش نگاهت میکرد
÷ میدونی بیب فکر کنم که...
نگاهشو از چشمات به لبات منتقل کرد
÷ یه چیز دیگه برای رفع تشنگیم پیدا کردم.
پوزخندی زد و طی یه حرکت خیلی سریع لباش رو روی لبات قرار داد و بوسه طولانی ای رو شروع کرد...
۳۰.۳k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.