پارت ۲۰ : حاکمان جهنم
ا.ت : چرا من میخوام
کتاب بخونمممممممم
هیش تا کتاب اینجا نیست
نامجون : من کتاب دارم میخوای
ا.ت : فلس
نامجون : عاشقانه است
ا.ت : کتابا کجاست
نامجون : بیا بریم
رفتن کتاب ها رو ورداشتن
و رفتن توی حیاط
و روی تاب نشستن شروع کردن
به کتاب خوندن
که ا.ت دیگه خسته شد
و آروم روی
شونه های نامی
به خواب عمیقی فرو رفت
جین : یااااااا چرا ا.ت بغل توعه
نامی : موقع کتاب خوندن
خواب رفت
منم بغلش کردم
بزارم اتاقش
جین : آهان فقط
آروم ببرش بیدار نشه
نامجون: تو برو برو
به این پدر سوخته ها بگو
دو دیقه زبون دهن بگیرن
که این بچه بیدار نشه
چشم آروم میرم
جین رفت پیش پسرا
که داشتن با امیر بازی میکردن
جین : ا.ت خوابیده
دودیقه در دهن
مبارکتون رو ببندین دیگه
همه پسرا به جز
امیر ساکت شدن
امیر : خو که چی
زهراخانوم: وقتی با چهار
تا انگشت زدم تو دهنت
دندونان اومد تو حلقت
میفهمی خو که چی
نامجون ا.ت رو گذاشت
بالا و رفت پیش پسرا
توی این چند وقته اونقدر
موقعیت پیش اومده بود
که ا.ت با همه ی پسرا بگرده
و پیششون باشه
امروز زهرا خانوم
و پسرا به جز ا.ت
میخواستم برن بازار خان
چون نزدیک های عید بود
و زهرا خانوم میخواست
پارچه بخره و تولد امیر
هم بود پس بنا به
این دلیل ا.ت رو گذاشتن
خونه تا وسایل های اولد رو
اوکی کنه سب سوپرایزش کنن
ا.ت توی خونه تنها بود
پس جین و جونگ کوک
تصمیم گرفتند
پیش ا.ت بمونن
تا کمکش کنن
و بقیه رفتن بازار خان
ا.ت : جونگ کوک
اینجوری بندش همونجا
خوبه نههههه راست خوبه
جین : درحال بادکنک باد کردن*
ا.ت : بسه به خدا حالت میترکه
کتاب بخونمممممممم
هیش تا کتاب اینجا نیست
نامجون : من کتاب دارم میخوای
ا.ت : فلس
نامجون : عاشقانه است
ا.ت : کتابا کجاست
نامجون : بیا بریم
رفتن کتاب ها رو ورداشتن
و رفتن توی حیاط
و روی تاب نشستن شروع کردن
به کتاب خوندن
که ا.ت دیگه خسته شد
و آروم روی
شونه های نامی
به خواب عمیقی فرو رفت
جین : یااااااا چرا ا.ت بغل توعه
نامی : موقع کتاب خوندن
خواب رفت
منم بغلش کردم
بزارم اتاقش
جین : آهان فقط
آروم ببرش بیدار نشه
نامجون: تو برو برو
به این پدر سوخته ها بگو
دو دیقه زبون دهن بگیرن
که این بچه بیدار نشه
چشم آروم میرم
جین رفت پیش پسرا
که داشتن با امیر بازی میکردن
جین : ا.ت خوابیده
دودیقه در دهن
مبارکتون رو ببندین دیگه
همه پسرا به جز
امیر ساکت شدن
امیر : خو که چی
زهراخانوم: وقتی با چهار
تا انگشت زدم تو دهنت
دندونان اومد تو حلقت
میفهمی خو که چی
نامجون ا.ت رو گذاشت
بالا و رفت پیش پسرا
توی این چند وقته اونقدر
موقعیت پیش اومده بود
که ا.ت با همه ی پسرا بگرده
و پیششون باشه
امروز زهرا خانوم
و پسرا به جز ا.ت
میخواستم برن بازار خان
چون نزدیک های عید بود
و زهرا خانوم میخواست
پارچه بخره و تولد امیر
هم بود پس بنا به
این دلیل ا.ت رو گذاشتن
خونه تا وسایل های اولد رو
اوکی کنه سب سوپرایزش کنن
ا.ت توی خونه تنها بود
پس جین و جونگ کوک
تصمیم گرفتند
پیش ا.ت بمونن
تا کمکش کنن
و بقیه رفتن بازار خان
ا.ت : جونگ کوک
اینجوری بندش همونجا
خوبه نههههه راست خوبه
جین : درحال بادکنک باد کردن*
ا.ت : بسه به خدا حالت میترکه
۵.۲k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.