فراموشی!
part ⁹
ولی تا خواست کاری انجام بده در اتاق زده شد.
حرصی سمت در رفتو درو باز کرد.
خدمتکار بود که داشت برای عصرونه صدامون میکرد.
اونو رد کردو دوباره درو بستو به سمتم اومد.
جیمین:دیگه نمیتونی فرار کنی بیب
و به سمت گردنم اومد.
کیس مارکای میزاشت که مطمئنا جاش تا یه هفته رو گردنم میموند.
سرشو از توی گردنم دراوردو نگاهشو بهم داد.
چشماش خسته بود.
خندیدمو سرش روی سینم گذاشتم اونم دستاشو دور کمرم حلقه کردو چشماشو بست.
ات:بخواب موچی برای این کارا وقت زیاد هست.
و دستمو نوازش وار روی موهاش کشیدم.
سرشو از روی سینم برداشتو نگاهشو بهم داد و به لبش اشاره کرد:اول بوسم کن بعد خوابم میبره!
خندیدمو بوسه کوتاهی روی لبش گذاشتمو دوباره سرشو روی سینم گذاشتو به خواب رفت.
ادامه دارد.......
ولی تا خواست کاری انجام بده در اتاق زده شد.
حرصی سمت در رفتو درو باز کرد.
خدمتکار بود که داشت برای عصرونه صدامون میکرد.
اونو رد کردو دوباره درو بستو به سمتم اومد.
جیمین:دیگه نمیتونی فرار کنی بیب
و به سمت گردنم اومد.
کیس مارکای میزاشت که مطمئنا جاش تا یه هفته رو گردنم میموند.
سرشو از توی گردنم دراوردو نگاهشو بهم داد.
چشماش خسته بود.
خندیدمو سرش روی سینم گذاشتم اونم دستاشو دور کمرم حلقه کردو چشماشو بست.
ات:بخواب موچی برای این کارا وقت زیاد هست.
و دستمو نوازش وار روی موهاش کشیدم.
سرشو از روی سینم برداشتو نگاهشو بهم داد و به لبش اشاره کرد:اول بوسم کن بعد خوابم میبره!
خندیدمو بوسه کوتاهی روی لبش گذاشتمو دوباره سرشو روی سینم گذاشتو به خواب رفت.
ادامه دارد.......
۱۷.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.