پارت ۱۸
پارت ۱۸
الورا: منشیه رفت طرفو صدا کرد رفت توی دفتر هوسوک که دیدن لینو بود
لینو: به به سلام داداشیا چطورید؟
ته: به نظرت چطوریم؟
لینو: خب آره سوال مسخره ای پرسیدم
هوسوک: اینارو بیخیال چیکار کنیم؟
لینو: ات همیشه مثل خواهرم بود و هست و خواهد بود اما الان هردومونو مجبور کردن باهم بریم سر خونه زندگی
ته: حالا ات نمیتونه مخالفت کنه تو چرا نمیتونی؟
لینو: داداش فکر کردی دونگ مین احمقه ؟ اون مرتیکه با یه مافیای بزرگ معامله کرده اگر یکی مون مخالفت کنیم ات بمیره اون به دختر خودشم رحم نداره منم قبول کردم چون نمیخوام دختر عموم بخاطر من بمیره
ته: خدا لعنتت کنه عوضییی( دوستان با لینو نیست با دونگ مینه)
هوسوک: ته آروم باش
لینو: حالا میشه بگید باید چیکار کنیم؟
ته: حالا که دونگ مین اینو میخواد پس ماهم انجامش میدیم
ویو ات
اصلا نا نداشتم دلم میخواد بمیرم دلتنگ تهیونگم دلم بغل گرمو نرمشو میخواد کاش هیچ وقت به بابام نمی گفتم با اون رابطه دارم هرچند اون موقع نمی فهمیدم که بابام مافیاس اما حداقل الان باهاش بودم خدااا
الورا: ات داشت همینطوری فکر میکرد که ساره اومد
ساره: ات؟ ات بلند شو لباس بپوش باید برای پس فردا بریم خرید
ات: مامان چرا؟ تو دیگه چرا؟ چرا مثل قبل نمیتونم بهت تکیه کنم چرا مثل قبل بابام بهم نمیگه دخترم و به نظرم احترام نمیزاره؟
ساره: دخترم مامانی قربونت برم من هنوزم همون کسم که درکت میکرد اما بنظرت من حریف بابات میشم؟
ات: نمیدونم(بغض)
ساره: آه دخترم آه خب دیگه بلند شو آماده شو باشه؟
ات: باشه میشه بری
ساره: البته
پرش به روز خواستگاری
الورا: منشیه رفت طرفو صدا کرد رفت توی دفتر هوسوک که دیدن لینو بود
لینو: به به سلام داداشیا چطورید؟
ته: به نظرت چطوریم؟
لینو: خب آره سوال مسخره ای پرسیدم
هوسوک: اینارو بیخیال چیکار کنیم؟
لینو: ات همیشه مثل خواهرم بود و هست و خواهد بود اما الان هردومونو مجبور کردن باهم بریم سر خونه زندگی
ته: حالا ات نمیتونه مخالفت کنه تو چرا نمیتونی؟
لینو: داداش فکر کردی دونگ مین احمقه ؟ اون مرتیکه با یه مافیای بزرگ معامله کرده اگر یکی مون مخالفت کنیم ات بمیره اون به دختر خودشم رحم نداره منم قبول کردم چون نمیخوام دختر عموم بخاطر من بمیره
ته: خدا لعنتت کنه عوضییی( دوستان با لینو نیست با دونگ مینه)
هوسوک: ته آروم باش
لینو: حالا میشه بگید باید چیکار کنیم؟
ته: حالا که دونگ مین اینو میخواد پس ماهم انجامش میدیم
ویو ات
اصلا نا نداشتم دلم میخواد بمیرم دلتنگ تهیونگم دلم بغل گرمو نرمشو میخواد کاش هیچ وقت به بابام نمی گفتم با اون رابطه دارم هرچند اون موقع نمی فهمیدم که بابام مافیاس اما حداقل الان باهاش بودم خدااا
الورا: ات داشت همینطوری فکر میکرد که ساره اومد
ساره: ات؟ ات بلند شو لباس بپوش باید برای پس فردا بریم خرید
ات: مامان چرا؟ تو دیگه چرا؟ چرا مثل قبل نمیتونم بهت تکیه کنم چرا مثل قبل بابام بهم نمیگه دخترم و به نظرم احترام نمیزاره؟
ساره: دخترم مامانی قربونت برم من هنوزم همون کسم که درکت میکرد اما بنظرت من حریف بابات میشم؟
ات: نمیدونم(بغض)
ساره: آه دخترم آه خب دیگه بلند شو آماده شو باشه؟
ات: باشه میشه بری
ساره: البته
پرش به روز خواستگاری
۷.۰k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.