فیک کوک💖
پارت دوم
این قسمت
---------------------------------
ویو کوک
اولین کسی بود که منو از مکانی بیرون کرده واقعا متعجب شدم وقتی میخواستم از کافه اش خارج بشم ولی با نیم نگاهی به پیشخوان چشمم به دختر کوچولویی خورد که سرش رو روی میز گذاشته بود و خواب بود وقتی که اونجا رو ترک کردم توی این فکر فرو رفتم که بهش میخورد خیلی جوون باشه و اون بچه نمیتونست مال خودش باشه هوفففف اصلا من چرا دارم به اینجور چیزا فکر میکنم؟
.......
( 1 هفته بعد )
ویو ا.ت
امروز شانس و کار و کاسبی به راه بودش بخاطر اینکه مغازه خیلی خیلی شلوغ بودش نیلان هم مشغول نقاشی کشیدن بود میخواستم سفارش میز شماره ۳ رو ببرم ولی زنگوله در به صدا در اومد و وقتی نگاهی انداختم به اون سمت خود خودش بود جئون جه هیون بزرگ سردسته باند قمار بازا و وارد کننده و صادر کننده کره جنوبی باید افتخار میدیدم که به کافه من اومده؟ از یک طرف هم آدم خطرناکیه با گذاشتن پاش توی مغازه کافه خالی شد و هیچ مشتری ای نمونده بودش بادیگارداش دور و برش بودن
جه هیون: برید بیرون
ب.گ: ولی رئیس
جه هیون: بیرون(عصبی)
خیلی ترسیدم سریع سینی رو خالی کردم و جوری که تخت باشه گرفتم توی دستم درسته که مردی مسن بود ولی انسان باید ازش بترسه تعظیمی به اندازه 90 درجه کردم
ا.ت: خیلی خوش اومدین قربان
بدون حرفی رفت سمت یکی از میز ها و نشست به سمتش رفتم احساس میکنم که میشه استرس رو از توی چشمام خوند
ا.ت: چی میل دارید قربان(مضطرب)
جه هیون: فکر نمیکنی لیموناد توی این هوای شرجی خوب باشه؟
ا.ت: چ...چشم
سریعا رفتم پشت پیشخوان که دستگاه ها اونجا بود و یه لیموناد خنک درست کردم و براشون بردم
ا.ت: بفر...
حرفم با کشیده شدن لباسم توسط نیلان قطع شد
نیلان: ماما نقاشیم چوطوری شوده؟
نگاه آقای جه هیون به سمت نیلان افتاد فورا براشون لیموناد رو گذاشتم
ا.ت: بفرمائید قربان
جه هیون: (سرش رو با لبخند تکون میده)
تعظیم خیلی ریزی کردم و نیلان رو به بغل گرفتم و بردمش روی صندلی پشت پیشخوان نشوندم
ا.ت: نقاشیت خیلی خوشگل شده ملوسک
نیلان: ملسی
دیدم که آقای جه هیون بلند شد و کتش رو درست کرد اومد لبه ی پیشخوان و وایستاد منم به احترامشون بلند شدم
ا.ت: آقای جئون مهمون ما باشید
در جواب لبخندی زد و کارتش رو داد
جه هیون: بکشید
ا.ت: نمیتونم قبولش کنم قربان
جه هیون: پس جای دیگه ای همدیگه رو ملاقات خواهیم کرد(پوزخند)
و بعدش خارج شد وای خدایا منظورش چی بود چرا عجیب اما صمیمی برخورد میکرد هوففففف
پایان پارت دوم🎉
مایل به حمایت💖
این قسمت
---------------------------------
ویو کوک
اولین کسی بود که منو از مکانی بیرون کرده واقعا متعجب شدم وقتی میخواستم از کافه اش خارج بشم ولی با نیم نگاهی به پیشخوان چشمم به دختر کوچولویی خورد که سرش رو روی میز گذاشته بود و خواب بود وقتی که اونجا رو ترک کردم توی این فکر فرو رفتم که بهش میخورد خیلی جوون باشه و اون بچه نمیتونست مال خودش باشه هوفففف اصلا من چرا دارم به اینجور چیزا فکر میکنم؟
.......
( 1 هفته بعد )
ویو ا.ت
امروز شانس و کار و کاسبی به راه بودش بخاطر اینکه مغازه خیلی خیلی شلوغ بودش نیلان هم مشغول نقاشی کشیدن بود میخواستم سفارش میز شماره ۳ رو ببرم ولی زنگوله در به صدا در اومد و وقتی نگاهی انداختم به اون سمت خود خودش بود جئون جه هیون بزرگ سردسته باند قمار بازا و وارد کننده و صادر کننده کره جنوبی باید افتخار میدیدم که به کافه من اومده؟ از یک طرف هم آدم خطرناکیه با گذاشتن پاش توی مغازه کافه خالی شد و هیچ مشتری ای نمونده بودش بادیگارداش دور و برش بودن
جه هیون: برید بیرون
ب.گ: ولی رئیس
جه هیون: بیرون(عصبی)
خیلی ترسیدم سریع سینی رو خالی کردم و جوری که تخت باشه گرفتم توی دستم درسته که مردی مسن بود ولی انسان باید ازش بترسه تعظیمی به اندازه 90 درجه کردم
ا.ت: خیلی خوش اومدین قربان
بدون حرفی رفت سمت یکی از میز ها و نشست به سمتش رفتم احساس میکنم که میشه استرس رو از توی چشمام خوند
ا.ت: چی میل دارید قربان(مضطرب)
جه هیون: فکر نمیکنی لیموناد توی این هوای شرجی خوب باشه؟
ا.ت: چ...چشم
سریعا رفتم پشت پیشخوان که دستگاه ها اونجا بود و یه لیموناد خنک درست کردم و براشون بردم
ا.ت: بفر...
حرفم با کشیده شدن لباسم توسط نیلان قطع شد
نیلان: ماما نقاشیم چوطوری شوده؟
نگاه آقای جه هیون به سمت نیلان افتاد فورا براشون لیموناد رو گذاشتم
ا.ت: بفرمائید قربان
جه هیون: (سرش رو با لبخند تکون میده)
تعظیم خیلی ریزی کردم و نیلان رو به بغل گرفتم و بردمش روی صندلی پشت پیشخوان نشوندم
ا.ت: نقاشیت خیلی خوشگل شده ملوسک
نیلان: ملسی
دیدم که آقای جه هیون بلند شد و کتش رو درست کرد اومد لبه ی پیشخوان و وایستاد منم به احترامشون بلند شدم
ا.ت: آقای جئون مهمون ما باشید
در جواب لبخندی زد و کارتش رو داد
جه هیون: بکشید
ا.ت: نمیتونم قبولش کنم قربان
جه هیون: پس جای دیگه ای همدیگه رو ملاقات خواهیم کرد(پوزخند)
و بعدش خارج شد وای خدایا منظورش چی بود چرا عجیب اما صمیمی برخورد میکرد هوففففف
پایان پارت دوم🎉
مایل به حمایت💖
۲.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.