پارتی هشت نفره p⁴²

امروز تصمیم گرفتیم که بریم ویلای بزرگمون ...اون ویلا نزدیک یه دریا بود و مثل یه آپارتمان بیست طبقه بزرگ و شیک و لاکچری بود....رفتیم به اون ویلا...هر طبقه چهار تا اتاق خواب داشت و دوتا هم پذیرایی..تصمیم گرفتیم که به دو نفر تقسیم شیم و بریم توی اتاق هامون یا توی طبقه هامون ...کوک وتهیونگ باهم...من و شوگا باهم...جین و جیمین ...و جیهوپ و نامی....
...............بریم به حر اتاق سر بزنیم....اول اتاق شوگا و ا.ت
ویو ا.ت: لباس هارو گذاشتم توی کمد و رفتم دوتا چای ریختم و آووردم و نشستم و دل شوگا ...شوگا داشت مستند مورد علاقش رو میدید ....
ا.ت: آخییییی...خسته شدم...
شوگا: زیاد کار نکن...برات خوب نیس...این بچه‌م رو سقط کردی...
ا.ت: من همهمم یا این بچت...حالا خوبه خودت این بچه رو کاشتی...
شوگا: یاااااا
...........اتاق جیمین و جین
ویو جیمین.
جیمین:آخخخخ...خستمه
جین درکت میکنم....واییییی...امروز چه روزی بود...
جیمین: هیونگ ساعت هنوز دو ظهر ...
جین: واقعا چرا هییی فکر میکنم ساعت هشت شبه
جیمین: ههه..چه احساس مشترکی ...
...........اتاق نامجون و جیهوپ.....
ویو جیهوپ...
جیهوپ: نامجون....کجاییی
نامجون: میخوام برم حمام...
جیهوپ: اوووو...اوکی....باشه
نامی: کاری داشتی....
جیهوپ: میخواستم بریم باهم لب دریا....
نامی: وایسا برم یه دوش بگیرم و یه حس بگیرم ...باشه میریم...
اتاق ته و کوک....😈😈😈😈
بیای برم پارت بعدی...چون یکم سانسوررررر داره😈😈