عشق از جنس مافیا
عشق از جنس مافیا { پارت 6}
همینطور تو فکر بودم که ا/ت بهم نگاهی کرد و
گفت : چیزه .... کوک .... من گشنمه ( با خجالت )
کوک : اتفاقا منم گشنمه
ا/ت : پس میشه یه چیزی بدی بخوریم ؟
کوک : باش شکمو ( با خنده )
داشتم تو یخچال میگشتم که چشمم به یه کیک کاکائویی خورد وایییی خیلی عالی خوشمزه به نظر میرسید آوردم بیرون و داخل بشقاب گذاشتم یدونه برای ا/ت و یدونه برای خودم شروع به خوردن کردیم
تموم شد و ظرف ها رو گذاشتم داخل ظرف شویی که بابام زنگ زد
پ/ک : الو سلام پسرم کجایی ؟
کوک : من خونه هستم پیش ....
ا/ت : (از دور ) کوکی کیه ؟
کوک : پیش ا/تم
پ/ک : باش پسرم آفرین کم کم داری سر عقل میای
کوک : نمیفهمم بابا چرا به لیسا حس خوبی دیگه ندارم
پ/ک : پسرم تو عاشق شدی اونم عاشق ا/ت
کوک : واقعا ؟
پ/ک : آره حالا از نظر من بهتره بری به لیسا بگی دیگه نمیخوایش
کوک : چشم پدر
پ/ک : راستی عموت و زن عموت رو پیدا کردیم و الان تو خونه هستن راستی قبل اینکه بیای به ا/ت یکی عاشقشی
کوک : باشه پدر جان خداحافظ
کوک : ا/ت عشقم ... چیزه یعنی ا/ت من دارم میرم بیرون زود میام باشه ؟
ا/ت : باش ( با ذوق )
از خونه رفتم بیرون و رفتم خونه ی لیسا و اومد در رو باز کرد و رفتم داخل
لیسا : اووو ددی اومدی دیدن من (خیلی لوس)
کوک : نه اومدم بگم که میخوام ازت جدا بشم من دیگه نمیخوامت و منو بخاطر پولم میخوای دیگه هم بهم زنگ نزن 😠
از خونه ی لیسا رفتم بیرون
پرس زمانی به پیش ا/ت
کوک : سلام
ا/ت : سلام کوک
کوک : ا/ت دوتا خبر خوب دارم
ا/ت : واقعاااا ( با ذوق )
کوک : آره ، خبر اول مامان و بابات پیدا شدن و خیر دوم اینکه .....
ا/ت : چیه ؟ خبر دوم رو بگو .
کوک : باشه من عاشقت شدم
ا/ت : چ ... چی ؟ واقعااا ( با ذوق )
کوک : آره
ا/ت : منم تو رو دوست دارم
کوک : پس بیا بغلم نفسم ( و ا/ت پرید بغل کوک)
ا/ت : خیلی دوست دارم کوک 😊
کوک : منم عشقم
ادامه دارد ✋
همینطور تو فکر بودم که ا/ت بهم نگاهی کرد و
گفت : چیزه .... کوک .... من گشنمه ( با خجالت )
کوک : اتفاقا منم گشنمه
ا/ت : پس میشه یه چیزی بدی بخوریم ؟
کوک : باش شکمو ( با خنده )
داشتم تو یخچال میگشتم که چشمم به یه کیک کاکائویی خورد وایییی خیلی عالی خوشمزه به نظر میرسید آوردم بیرون و داخل بشقاب گذاشتم یدونه برای ا/ت و یدونه برای خودم شروع به خوردن کردیم
تموم شد و ظرف ها رو گذاشتم داخل ظرف شویی که بابام زنگ زد
پ/ک : الو سلام پسرم کجایی ؟
کوک : من خونه هستم پیش ....
ا/ت : (از دور ) کوکی کیه ؟
کوک : پیش ا/تم
پ/ک : باش پسرم آفرین کم کم داری سر عقل میای
کوک : نمیفهمم بابا چرا به لیسا حس خوبی دیگه ندارم
پ/ک : پسرم تو عاشق شدی اونم عاشق ا/ت
کوک : واقعا ؟
پ/ک : آره حالا از نظر من بهتره بری به لیسا بگی دیگه نمیخوایش
کوک : چشم پدر
پ/ک : راستی عموت و زن عموت رو پیدا کردیم و الان تو خونه هستن راستی قبل اینکه بیای به ا/ت یکی عاشقشی
کوک : باشه پدر جان خداحافظ
کوک : ا/ت عشقم ... چیزه یعنی ا/ت من دارم میرم بیرون زود میام باشه ؟
ا/ت : باش ( با ذوق )
از خونه رفتم بیرون و رفتم خونه ی لیسا و اومد در رو باز کرد و رفتم داخل
لیسا : اووو ددی اومدی دیدن من (خیلی لوس)
کوک : نه اومدم بگم که میخوام ازت جدا بشم من دیگه نمیخوامت و منو بخاطر پولم میخوای دیگه هم بهم زنگ نزن 😠
از خونه ی لیسا رفتم بیرون
پرس زمانی به پیش ا/ت
کوک : سلام
ا/ت : سلام کوک
کوک : ا/ت دوتا خبر خوب دارم
ا/ت : واقعاااا ( با ذوق )
کوک : آره ، خبر اول مامان و بابات پیدا شدن و خیر دوم اینکه .....
ا/ت : چیه ؟ خبر دوم رو بگو .
کوک : باشه من عاشقت شدم
ا/ت : چ ... چی ؟ واقعااا ( با ذوق )
کوک : آره
ا/ت : منم تو رو دوست دارم
کوک : پس بیا بغلم نفسم ( و ا/ت پرید بغل کوک)
ا/ت : خیلی دوست دارم کوک 😊
کوک : منم عشقم
ادامه دارد ✋
۳۳.۶k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.