𝔨𝔞𝔰𝔢𝔥𝔢 𝔨𝔥𝔬𝔬𝔫 𝔭𝔞𝔯𝔱 ⁷

( کوک )
براش آب‌جوش نبات درست کردم تا بیدارش کنم و بدم بخوره که دل درد نداشته باشه ( خدایی چیز دیگه جز آب‌جوش نبات به ذهنم نرسید 😐 ) . رفتم طبقه ی بالا . درو اتاقو باز کردم که دیدم آروم داره گریه میکنه و ناله های خفیف می‌کنه . به خودش میپیچید و مچاله شده بود . رفتم پیشش روی تخت .
کوک : ا/ت فداتشم ، خوبی ؟؟
ا/ت : ( باگریه ) نه کوک نه . زیر دلم درد میکنههه .
کوک : زندگیم قربونت برم بیا بغلم پایین برات آب‌جوش نبات درست کردم تا دردت کم بشه . بیا بغلم .
چرخید سمتم منم بغلش کردم اما به محض اینکه بغلش کردم گریش شدت گرفت و ناله هاش بیشتر شد . دلم داشت کباب میشد اونم چه جورممم . بوسه ی نرمی روی لباش زدم بردمش پایین و نشوندمش روی صندلی . آب‌جوش نبات رو گذاشتم جلوش .
کوک : بخورش .
ا/ت : با .. باشه .
یکم ازش خورد . احساس کردم بهتر شده . یه لبخند محو زد و گفت : ببخشید اینو میگم اما میتونی بهم یه .... قرص ض ....
کوک : میدونم چی میخوای . باشه الان بهت میدم .
براش یه قرص ضد بارداری آوردم و دادم بهش خورد . هنوز باری بچه آوردن زود بود . چون خودش بچه بود و سنی نداشت .

شرط پارت بعد : پنجاه کامنت ، ۴۰ لایک