part : 7
ویو وانگ ییبو
هانا داشت با هق هق توضیح می داد که من دیگه نتونستم تحمل کنم و لبام رو گذاشتم که متوجه ی این شدم که داره با تعجب و چشای اشکی بهم نگاه می کنه
یه توضیح در باره ی گذشته = وانگ ییبو و هانا از بچگی همو دوست داشتن ولی برای اینکه رد نشن باهم دیگه دشمنی می کردن که وانگ ییبو همونطور که خوندین طلسم رو شکست و بوسه ای رو لبای هانا گذاشت ...
ادامه ی ویو وانگ ییبو
بعد چند مین ازش جدا شدم که با پپه تته ازم پرسید
_ ت ... تو ... چ ... چیکا ... ر ک .. کردی؟
+ هووووف .. ببین هانا من تورو از بچگیم دوست داشتم و .... ولی تا الان بهت نگفتم چون می دونستم ازم متنفری و ... و تا الان ازت پنهونش کردم...
_ وانگ ییبو ... ا ... اگه بگم این یه حس دوطرفست چی ؟
+ هااا؟ چی گفتی ؟؟
_ منم دوست دارم 🥺
با شنیدن این حرف هانا از خوشحالی بلندش کردم و تو هوا چرخوندمش و با صدای بم دارگفتم
+ مطمئن باش از حست پشیموننمی کنمت
که یوهوووووو .....
خماری لذت دارد ؟ 😁
هانا داشت با هق هق توضیح می داد که من دیگه نتونستم تحمل کنم و لبام رو گذاشتم که متوجه ی این شدم که داره با تعجب و چشای اشکی بهم نگاه می کنه
یه توضیح در باره ی گذشته = وانگ ییبو و هانا از بچگی همو دوست داشتن ولی برای اینکه رد نشن باهم دیگه دشمنی می کردن که وانگ ییبو همونطور که خوندین طلسم رو شکست و بوسه ای رو لبای هانا گذاشت ...
ادامه ی ویو وانگ ییبو
بعد چند مین ازش جدا شدم که با پپه تته ازم پرسید
_ ت ... تو ... چ ... چیکا ... ر ک .. کردی؟
+ هووووف .. ببین هانا من تورو از بچگیم دوست داشتم و .... ولی تا الان بهت نگفتم چون می دونستم ازم متنفری و ... و تا الان ازت پنهونش کردم...
_ وانگ ییبو ... ا ... اگه بگم این یه حس دوطرفست چی ؟
+ هااا؟ چی گفتی ؟؟
_ منم دوست دارم 🥺
با شنیدن این حرف هانا از خوشحالی بلندش کردم و تو هوا چرخوندمش و با صدای بم دارگفتم
+ مطمئن باش از حست پشیموننمی کنمت
که یوهوووووو .....
خماری لذت دارد ؟ 😁
۵.۵k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.