پارت ۲۲
__قصر ماه سرخ
آکیو (مادر دازای ~) یه هفته ای میشه که هنوز بهوش نیومده. خیلی نگرانم. همین طور نگران چویا.
جانرواد(پدر دازای ¶) اشتباه کردم. نباید تنها میزاشتمشون. باید نیرو آماده میکردیم. اوی کامیین ؟
کامیین (پدر چویا √) چویا قویه. چیزیه نمیشه. آروم و زیر لب* امیدوارم.
~ کیرارا (مادر چویا ×) اصلا خوب نیست. درکش میکنم.
¶√ اوهوم
دازای (-) ا...این...ج...جا....چه....خ...خب....خبره؟ چویا....ک....کجاست؟
~¶√ دازایییی. با داد*
*چند هفته بعد*
[جانرواد]
¶ رانپووووو. با داد*
سه هفته میگذره که چویا رفته. دازای حسابی داغون شده. اگه حواسمون نبود ممکن بود الان خودشم پیشمون نباشه. خدایااا. چی شد که اینجوری شد؟
رانپو: اومدممم. چیپس به دست وارد میشود.*
¶ خب رانپو وقتشه یه نقشه بکشیم تا چویا رو برگردونیم قبل از اینکه دیر بشه.
[نیکولای]
*سه هفته پیش*
فرشته کوچولو بیدار شده. خیلی حرف نمیزنه. کم کم دارم نگران میشم.
# هی چویا
+ سکوت*
# نمیخوای چیزی بگی
+ سکوت*
# باشه . منتظر میمونم تا حرف بزنی
*حال*
سه هفته گذشته. هنوز هم که هنوزه حرف نمیزنه.
+ سرفه های شدید*
# چویا. با حالت نگرانی*
قرص هاشو بهش دادم.
# بهتری؟
+ سکوت*
# چویا. تا آخر که نمیتونی ساکت بمونی و خفه خون بگیری. عصبی*
+ سکوت *
با حرص از اتاق میام بیرون. اشکال نداره فقط باید تا اون روز صبر کنم تا از نوع خودم شه و دیگه یه انسان نباشه. هه هه 😈😈 (خنده های شیطانی. یاح یاح یاح 😈😈) تا اون روز میزارم که به فکر اون خوناشام باشی ولی بعد از اون فقط مال منی چویا.
...
_________________________________________
کومباموا مینا سان ✨
قسمت بعدی این فیک بعد از قسمت جدید عشق در مدرسه مرگ 😉
لایک و فالو فراموش نشه 💖
جانه 👋🏻✨❤️
آکیو (مادر دازای ~) یه هفته ای میشه که هنوز بهوش نیومده. خیلی نگرانم. همین طور نگران چویا.
جانرواد(پدر دازای ¶) اشتباه کردم. نباید تنها میزاشتمشون. باید نیرو آماده میکردیم. اوی کامیین ؟
کامیین (پدر چویا √) چویا قویه. چیزیه نمیشه. آروم و زیر لب* امیدوارم.
~ کیرارا (مادر چویا ×) اصلا خوب نیست. درکش میکنم.
¶√ اوهوم
دازای (-) ا...این...ج...جا....چه....خ...خب....خبره؟ چویا....ک....کجاست؟
~¶√ دازایییی. با داد*
*چند هفته بعد*
[جانرواد]
¶ رانپووووو. با داد*
سه هفته میگذره که چویا رفته. دازای حسابی داغون شده. اگه حواسمون نبود ممکن بود الان خودشم پیشمون نباشه. خدایااا. چی شد که اینجوری شد؟
رانپو: اومدممم. چیپس به دست وارد میشود.*
¶ خب رانپو وقتشه یه نقشه بکشیم تا چویا رو برگردونیم قبل از اینکه دیر بشه.
[نیکولای]
*سه هفته پیش*
فرشته کوچولو بیدار شده. خیلی حرف نمیزنه. کم کم دارم نگران میشم.
# هی چویا
+ سکوت*
# نمیخوای چیزی بگی
+ سکوت*
# باشه . منتظر میمونم تا حرف بزنی
*حال*
سه هفته گذشته. هنوز هم که هنوزه حرف نمیزنه.
+ سرفه های شدید*
# چویا. با حالت نگرانی*
قرص هاشو بهش دادم.
# بهتری؟
+ سکوت*
# چویا. تا آخر که نمیتونی ساکت بمونی و خفه خون بگیری. عصبی*
+ سکوت *
با حرص از اتاق میام بیرون. اشکال نداره فقط باید تا اون روز صبر کنم تا از نوع خودم شه و دیگه یه انسان نباشه. هه هه 😈😈 (خنده های شیطانی. یاح یاح یاح 😈😈) تا اون روز میزارم که به فکر اون خوناشام باشی ولی بعد از اون فقط مال منی چویا.
...
_________________________________________
کومباموا مینا سان ✨
قسمت بعدی این فیک بعد از قسمت جدید عشق در مدرسه مرگ 😉
لایک و فالو فراموش نشه 💖
جانه 👋🏻✨❤️
۵.۷k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.