کسی که خانوادم شد p26
( ات ویو )
رسیدیم.....جلوی ی در بزرگ آهنی که باز بود وایستاد......به پسر و دختر هایی که با لباس فرم به سمت اون کاخ بزرگ و ترسناک میرفتن نگاه میکردم......آب دهنمو از ترس قورت دادم.....آروم به سمت راننده برگشتم و با تردید و ترس گفتم
+ این...اینجا....مدرسه...است( با ترس)
= بله خانوم همین جاست
یعنی واقعا من باید توی چنین جای وحشتناکی چند ساعت دووم بیارم.....آروم پیاده شدم....ماشین رفت.....روبه روی اون کاخ وحشتناک بودم.....نفسی کشیدم و به سمت داخل حرکت کردم....با ورودم به داخل محوطه ی حیاط کاخ همه ی نگاه ها برگشت سمتم و همه پچ پچ میکردم.....بند کولمو بیشتر تو دستم فشار دادم و قدم هامو تند تر کردم......به داخل کاخ رسیدم....حتی از بیرونشم ترسناک تر بود....همون طور تو راه رو ها میچرخیدم که به اتاقی رسیدم که چیزی روش نوشته شده بود....( دفتر مدیر)......
آروم جلوی در وایستادم و نفس عمیقی کشیدم......تقه ای به در زدم.....که با شنیدن صدای شخصی در رو باز کردم و داخل رفتم.......
( علامت مدیر € )
€ بفرمائید
تعظیم کردم
+ سلام
€ میتونم کمکتون.....
حرفشو قطع کرد و با تردید بهم نگاه می کرد.....
€ تو....تو....
+ چیزی...شده
€ تو ی انسانی؟
+ بله
€ چطوری اومدی اینجا؟ اصلا چرا اومدی اینجا؟
+ راستش من دانش آموز جدیدم اسمم هم ات هست
€ تو اتی؟
+ بله
€ پس تو همون دانش آموز انسانی هستی که ولیعهد سفارشش رو کرد
+ سفارشم رو کردن؟
€ اوه بله
از سر جاش بلند شد و به مبل جلوی میزش اشاره کرد
€ لطفا بیاید و بشینید
رفتم و نشستم که اونم نشست
€ شاهزاده خودشون شخصا سفارشتون رو به من کردن خودمم خیلی جا خوردم ایشون گفتن شمارو داخل کلاس نجیب زاده ها بزاریم...
+ نجیب زاده ها؟
€ بله ما ی کلاس مخصوص خون اشام هایی که اشراف زاده و نجیب زاده هستند داریم که عضو هایی از خانواده های دور سلطنتی هستن.... شاهزاده به من گفتن که مراقبتون باشم چون شما خونی دارید که خون اشام های معمولی نمیتونن در برابرش مقاومت کنن برای همین هم من شما رو توی کلاس نجیب زاده ها گذاشتم چون اون ها مقاومتشون بیشتر از خون اشام های معمولی است....هر چند... بوی خونتون همون طور که شاهزاده گفتن واقعا فریبنده است و مقاومت در برابرش سخته
به مردی که داشت با هیزی تمام به گردنم نگاه میکرد نگاه کردم....ازش ترسیدم برای همین سریع از جام بلند شدم.....
+ ممنون از توجهتون فکر کنم....من دیگه بهتره برم سر کلاس تا دیر نشده
€ اوه البته من شما رو راهنمایی میکنم
از سر جاش بلند شد و منم پشت سرش از دفتر بیرون رفتم.....جلوی ی در قرمز رنگ که حالت سلطنتی داشت وایستاد و تقه ای به در زد که صدایی اومد....
در رو باز کرد و منم پشت سرش رفتم داخل......با ورودم همه ی طوری نگاهم میکردن......
ببخشید چند وقت نبودم و دیر شد
رسیدیم.....جلوی ی در بزرگ آهنی که باز بود وایستاد......به پسر و دختر هایی که با لباس فرم به سمت اون کاخ بزرگ و ترسناک میرفتن نگاه میکردم......آب دهنمو از ترس قورت دادم.....آروم به سمت راننده برگشتم و با تردید و ترس گفتم
+ این...اینجا....مدرسه...است( با ترس)
= بله خانوم همین جاست
یعنی واقعا من باید توی چنین جای وحشتناکی چند ساعت دووم بیارم.....آروم پیاده شدم....ماشین رفت.....روبه روی اون کاخ وحشتناک بودم.....نفسی کشیدم و به سمت داخل حرکت کردم....با ورودم به داخل محوطه ی حیاط کاخ همه ی نگاه ها برگشت سمتم و همه پچ پچ میکردم.....بند کولمو بیشتر تو دستم فشار دادم و قدم هامو تند تر کردم......به داخل کاخ رسیدم....حتی از بیرونشم ترسناک تر بود....همون طور تو راه رو ها میچرخیدم که به اتاقی رسیدم که چیزی روش نوشته شده بود....( دفتر مدیر)......
آروم جلوی در وایستادم و نفس عمیقی کشیدم......تقه ای به در زدم.....که با شنیدن صدای شخصی در رو باز کردم و داخل رفتم.......
( علامت مدیر € )
€ بفرمائید
تعظیم کردم
+ سلام
€ میتونم کمکتون.....
حرفشو قطع کرد و با تردید بهم نگاه می کرد.....
€ تو....تو....
+ چیزی...شده
€ تو ی انسانی؟
+ بله
€ چطوری اومدی اینجا؟ اصلا چرا اومدی اینجا؟
+ راستش من دانش آموز جدیدم اسمم هم ات هست
€ تو اتی؟
+ بله
€ پس تو همون دانش آموز انسانی هستی که ولیعهد سفارشش رو کرد
+ سفارشم رو کردن؟
€ اوه بله
از سر جاش بلند شد و به مبل جلوی میزش اشاره کرد
€ لطفا بیاید و بشینید
رفتم و نشستم که اونم نشست
€ شاهزاده خودشون شخصا سفارشتون رو به من کردن خودمم خیلی جا خوردم ایشون گفتن شمارو داخل کلاس نجیب زاده ها بزاریم...
+ نجیب زاده ها؟
€ بله ما ی کلاس مخصوص خون اشام هایی که اشراف زاده و نجیب زاده هستند داریم که عضو هایی از خانواده های دور سلطنتی هستن.... شاهزاده به من گفتن که مراقبتون باشم چون شما خونی دارید که خون اشام های معمولی نمیتونن در برابرش مقاومت کنن برای همین هم من شما رو توی کلاس نجیب زاده ها گذاشتم چون اون ها مقاومتشون بیشتر از خون اشام های معمولی است....هر چند... بوی خونتون همون طور که شاهزاده گفتن واقعا فریبنده است و مقاومت در برابرش سخته
به مردی که داشت با هیزی تمام به گردنم نگاه میکرد نگاه کردم....ازش ترسیدم برای همین سریع از جام بلند شدم.....
+ ممنون از توجهتون فکر کنم....من دیگه بهتره برم سر کلاس تا دیر نشده
€ اوه البته من شما رو راهنمایی میکنم
از سر جاش بلند شد و منم پشت سرش از دفتر بیرون رفتم.....جلوی ی در قرمز رنگ که حالت سلطنتی داشت وایستاد و تقه ای به در زد که صدایی اومد....
در رو باز کرد و منم پشت سرش رفتم داخل......با ورودم همه ی طوری نگاهم میکردن......
ببخشید چند وقت نبودم و دیر شد
۹۹.۶k
۲۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.