درخواستی
تک پارتی (شات اول)
ویو ات
سلام من کیم ات هستم و28سالمه و الان 2 ساله که عضو هشتم گروه بی تی اس هستم...
امروز کنسرت داشتیم خسته و مونده رفتیم خونه و همه بیهوش شدیم از خستگی وقتی از خواب بیدار شدیم به نوبت رفتیم دوش گرفتم و اومدیم نشستیم روی کاناپه ی توی حال
ات: جین هیونگ جونممم شام چی دالیم (کیوت)
جین: قیافتو کیوت نکن دلم نمیسوزههه.. من امشب خستم خال ندارم غذا بپزم یه فکری بکن خودتت
ات: اششش
از بیرون شام سفارش دادیم خوردیم که نامجون گفت: بچه ها سریع برین بخوابین فردا کار داریم باید یه اهنگ جدید بنویسیم
جونگ کوک: یااا چرا تعطیلات نداریممم(گریه الکی )
جیهوپ: منم خسته شدمم
جیمین: هیی من نیاز به استراحت دارم
نامجون : اهههه بسه چقدر غر میزنین
ات: بسه دیگه پاشین بریم بخوابیم
همه به هم شب بخیر گفتن و رفتن بخوابن
(پرش به فردا صبح)
ویو ات
از خواب بیدار شدم ساعت، 7 صبح بود سابقه نداشتم این ساعت بیدار شم
گوشیمو باز کردم رفتم زیر اخرین پستم که میکسی از اجرای این هفته ما بود رو نگاه کرد م چقدر کامنت رفتم همشونو خوندم
&چقدر دختره زشته
&اصلا بلد نیست برقصه
&کاش بمیره راحت شیم
&اخه این لیاقت. وایسادن کنار پسرا هم نداره اون وقت باهاشون میرقصه
&با مرگش همرو خوشحال میکنه
با خوندن اون هیت ها حالم خیلی بد شد شک اعصابی گرفته بودم کارام دست خودم نبود رفتم روی پیانویی که تو حال بود نشستم شروع کردم به زدنش مثل دیوونه ها
توی ذهنم هی این کلمات تکرار میشد
&با مرگش همرو خوشحال میکنه
&کاش بمیره
&زشته
دیگه مغزم نمیکشید شروع کردم به جیغ زدن
ویو شوگا
صبح با صدای پیانو و جیغ از خواب بیدار شدم اتاق من نزدیک حال بود و صدا ها رو خیلی راحت میشنیدم سریع رفتم بیرون دیدم ات این دیوانه ها دارع جیغ میزنه سریع رفتم پسرا رو بیدار کردم اونها هم نگران اومدن داخل حال جونگکوک رفت سمت ات
جونگکوک: هییی نونا حالت خوبه (ات از جونگکوک بزرگ تره )
جیمین: هیی ات اخه چت شده تو اخه اول صبحی
جیهوپ اروم به سمت ات رفت تا بغلش کنه شلبد اروم شه ولی ات انقدر جیغ میزد و پیانو رو با صدای بلندی میزد که نمیشد سمتش رفت
ایندفعه تهیونگ خواست امتحان کنه تا نزدیکش شد ات غش کرد و افتاد بغل تهیونگ پسرا نگران سوار ماشیناشون شدن و ات رو بردن بیمارستان
وقتی رسیدن
جونگکوک خیلی بلند گریه میکرد اخه اون ات رو مثل خواهرش دوست داشت و نمیخواست اسیب ببینه
پرستارا سریع ات رو بردن سمت بخش و بستریش کردن بهش سرم زدن و دکتر اومد ماینش کرد
وقتی دکتر از اتاق اومد بیرون پسرا سریع به سمتش دویدن
جونگکوک: حال ات خوبه (گریه بغض)
دکتر:.........
🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤
بچه ها ببخشید ویس اجازه نمیده بیشتر بنویسم
🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍
ویو ات
سلام من کیم ات هستم و28سالمه و الان 2 ساله که عضو هشتم گروه بی تی اس هستم...
امروز کنسرت داشتیم خسته و مونده رفتیم خونه و همه بیهوش شدیم از خستگی وقتی از خواب بیدار شدیم به نوبت رفتیم دوش گرفتم و اومدیم نشستیم روی کاناپه ی توی حال
ات: جین هیونگ جونممم شام چی دالیم (کیوت)
جین: قیافتو کیوت نکن دلم نمیسوزههه.. من امشب خستم خال ندارم غذا بپزم یه فکری بکن خودتت
ات: اششش
از بیرون شام سفارش دادیم خوردیم که نامجون گفت: بچه ها سریع برین بخوابین فردا کار داریم باید یه اهنگ جدید بنویسیم
جونگ کوک: یااا چرا تعطیلات نداریممم(گریه الکی )
جیهوپ: منم خسته شدمم
جیمین: هیی من نیاز به استراحت دارم
نامجون : اهههه بسه چقدر غر میزنین
ات: بسه دیگه پاشین بریم بخوابیم
همه به هم شب بخیر گفتن و رفتن بخوابن
(پرش به فردا صبح)
ویو ات
از خواب بیدار شدم ساعت، 7 صبح بود سابقه نداشتم این ساعت بیدار شم
گوشیمو باز کردم رفتم زیر اخرین پستم که میکسی از اجرای این هفته ما بود رو نگاه کرد م چقدر کامنت رفتم همشونو خوندم
&چقدر دختره زشته
&اصلا بلد نیست برقصه
&کاش بمیره راحت شیم
&اخه این لیاقت. وایسادن کنار پسرا هم نداره اون وقت باهاشون میرقصه
&با مرگش همرو خوشحال میکنه
با خوندن اون هیت ها حالم خیلی بد شد شک اعصابی گرفته بودم کارام دست خودم نبود رفتم روی پیانویی که تو حال بود نشستم شروع کردم به زدنش مثل دیوونه ها
توی ذهنم هی این کلمات تکرار میشد
&با مرگش همرو خوشحال میکنه
&کاش بمیره
&زشته
دیگه مغزم نمیکشید شروع کردم به جیغ زدن
ویو شوگا
صبح با صدای پیانو و جیغ از خواب بیدار شدم اتاق من نزدیک حال بود و صدا ها رو خیلی راحت میشنیدم سریع رفتم بیرون دیدم ات این دیوانه ها دارع جیغ میزنه سریع رفتم پسرا رو بیدار کردم اونها هم نگران اومدن داخل حال جونگکوک رفت سمت ات
جونگکوک: هییی نونا حالت خوبه (ات از جونگکوک بزرگ تره )
جیمین: هیی ات اخه چت شده تو اخه اول صبحی
جیهوپ اروم به سمت ات رفت تا بغلش کنه شلبد اروم شه ولی ات انقدر جیغ میزد و پیانو رو با صدای بلندی میزد که نمیشد سمتش رفت
ایندفعه تهیونگ خواست امتحان کنه تا نزدیکش شد ات غش کرد و افتاد بغل تهیونگ پسرا نگران سوار ماشیناشون شدن و ات رو بردن بیمارستان
وقتی رسیدن
جونگکوک خیلی بلند گریه میکرد اخه اون ات رو مثل خواهرش دوست داشت و نمیخواست اسیب ببینه
پرستارا سریع ات رو بردن سمت بخش و بستریش کردن بهش سرم زدن و دکتر اومد ماینش کرد
وقتی دکتر از اتاق اومد بیرون پسرا سریع به سمتش دویدن
جونگکوک: حال ات خوبه (گریه بغض)
دکتر:.........
🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤
بچه ها ببخشید ویس اجازه نمیده بیشتر بنویسم
🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍
۷.۷k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.