فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۲۴
ویو کوک
لیونسو یدفعه برگشت به ته گفت: به تو چههه دوست دارم بشینم عشقمههه
یدفعه از جام مث فشنگ بلند شدم و عربده کشیدم: چیییییییییییی
تهیونگ همینجوری هاج و واج مونده بود.....
عشقشممم؟ عشقشممم؟؟؟؟
لیونسو: نه...نه ام.....سوء تفاهم شده...اصا بهتره من برم دکترو بیارم....و دویید رف بیرون
سرمو کوبوندم تو بالشت و از خوشحالی انقد جیغ کشیدم که دیگه برام نفس نموند....دلم میخواست پاشم برقصممممم....یدفعه رو کردم به تهیونگ
کوک: چته ؟ چرا مجسمه شدی؟
ته: هیچی فقط برام خیلی عجیبه.....
همونجوری با ذوق میگفتم: ارهه عجیبههههه خیلی عجیبهه لیلیلیلیلیلی
ته: خودتو کنترل کن بدبخت عاشق😐 دوباره دیدی رید به حالتا
کوک: مهم نیییییسسسس
که یدفعه دکتر اومد داخل اتاق....اول لیونسو نبود ولی دیدم پشتش ظاهر شد....وات ده فاز دوباره مودش تغییر کرده....بهش یه چشمک زدم ولی اون دست به سینه وایساده بود تو چهارچوب درو به پشمشم نبود:/
.................................................
لیونسو ویو
با اون گندی که زدم و حرفی کع از دهنم پرید...مجبورم یه مدت اینجوری رفتار کنم تا پررو نشه...ای خدایاا اون چیبود من گفتمممم...اصا منظورم یچیز دیگه بود اون چرا اینجوری برداشت کرد....نفس عمیقی کشیدم...خودمو که نمیتونم گول بزنم که....والا
دکتر رف جلوتر و به زخماش نگاهی انداخت: خانم مین..ایشونو باید منتقل کنین بیمارستان...زخماشون خیلی عمیقه
لیونسو: چیییی..منظورت چیههه برا چی نمیتونی خوبش کنییی خودتت بی عرضههه
قطعا این همه نگرانیم فقط برای اون بود...دلم میخواد برم خودزنی کنم اوووف (چقد من:/)
دکتر: اگه بخوام همینجوری گلوله رو خارج کنم زخمشون که صب بخیه زدم دوباره باز میشه و خونریزیش بیشتر میشه....که ممکنه در اثر کمبود خون.....
لایک نمیکنیین نهه؟
شرطارو نرسوندین ولی من گذاشتم ببینین چه ادمین خوبیمممم ولی شماها لایک نمیکنین
شرط پارت بعد اینکه اینو ۱۰ لایک کنین کامنتم ۳۰ تا .....قبلیم باید برسونید ها
#فیک #کوک #فیک_کوک #رمان #fake
لیونسو یدفعه برگشت به ته گفت: به تو چههه دوست دارم بشینم عشقمههه
یدفعه از جام مث فشنگ بلند شدم و عربده کشیدم: چیییییییییییی
تهیونگ همینجوری هاج و واج مونده بود.....
عشقشممم؟ عشقشممم؟؟؟؟
لیونسو: نه...نه ام.....سوء تفاهم شده...اصا بهتره من برم دکترو بیارم....و دویید رف بیرون
سرمو کوبوندم تو بالشت و از خوشحالی انقد جیغ کشیدم که دیگه برام نفس نموند....دلم میخواست پاشم برقصممممم....یدفعه رو کردم به تهیونگ
کوک: چته ؟ چرا مجسمه شدی؟
ته: هیچی فقط برام خیلی عجیبه.....
همونجوری با ذوق میگفتم: ارهه عجیبههههه خیلی عجیبهه لیلیلیلیلیلی
ته: خودتو کنترل کن بدبخت عاشق😐 دوباره دیدی رید به حالتا
کوک: مهم نیییییسسسس
که یدفعه دکتر اومد داخل اتاق....اول لیونسو نبود ولی دیدم پشتش ظاهر شد....وات ده فاز دوباره مودش تغییر کرده....بهش یه چشمک زدم ولی اون دست به سینه وایساده بود تو چهارچوب درو به پشمشم نبود:/
.................................................
لیونسو ویو
با اون گندی که زدم و حرفی کع از دهنم پرید...مجبورم یه مدت اینجوری رفتار کنم تا پررو نشه...ای خدایاا اون چیبود من گفتمممم...اصا منظورم یچیز دیگه بود اون چرا اینجوری برداشت کرد....نفس عمیقی کشیدم...خودمو که نمیتونم گول بزنم که....والا
دکتر رف جلوتر و به زخماش نگاهی انداخت: خانم مین..ایشونو باید منتقل کنین بیمارستان...زخماشون خیلی عمیقه
لیونسو: چیییی..منظورت چیههه برا چی نمیتونی خوبش کنییی خودتت بی عرضههه
قطعا این همه نگرانیم فقط برای اون بود...دلم میخواد برم خودزنی کنم اوووف (چقد من:/)
دکتر: اگه بخوام همینجوری گلوله رو خارج کنم زخمشون که صب بخیه زدم دوباره باز میشه و خونریزیش بیشتر میشه....که ممکنه در اثر کمبود خون.....
لایک نمیکنیین نهه؟
شرطارو نرسوندین ولی من گذاشتم ببینین چه ادمین خوبیمممم ولی شماها لایک نمیکنین
شرط پارت بعد اینکه اینو ۱۰ لایک کنین کامنتم ۳۰ تا .....قبلیم باید برسونید ها
#فیک #کوک #فیک_کوک #رمان #fake
۱۴.۲k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.