اتاق رو بهم نشون داد رفتم حمام امد میخواستم برم بیرون که
اتاق رو بهم نشون داد رفتم حمام امد میخواستم برم بیرون که یادم امد حوله رو ور نداشتم &عزیزم میشه حوله رو بهم بدی
این رو که گفتم در باز شد و امد داخل ×بیب دیگه نمیتونم تحمل کنم &ام×هیسسس قول میدم اروم پیش برم &باشه شروع کرد به بوسیدنم و دست کشیدن روی بدن لختم اروم اروم به سمت تخت رفتیم و.... ً
(فلش بک به فردا صبح)
با حس درد زیر دلم بیدار شدم یاد دیشب افتادم اهمیتی ندادم (اخه چطور لعنتیا😐) به کنارم که نگاه کردم نامجو رو دیدم چرا انقدر توی خواب بانمک میشه؟ بلند شدم برم لباس بپوشم که زیر دلم تیر کشید &جیغ
×ویو
با صدای یه نفر که جیغ کشید بیدار شدم و به پایین تخت نگاه کردم ات پایین تخت توی خودش جمع شده بود رفتم طرفش ×درد داری بیب &ا.اره درد دارم
بلندش کردم و گذاشتمش روی تخت ×اینجا باش الان میام
رفتم حمام وان رو پر اب کردم و رفتم بیرون ورش داشتم و به طرف وان اب پر از گل برگ حرکت کردم و گذاشتمش داخل اب و بعدش خودم پشتش نشستم
&ویو
با برخورد اب به پوستم اروم شدم بعدش دستای نامجو دورم حلقه شد و شروع کرد به حرکت کردن زیر دلم درد نداشت چون هم توی وان پر از گل برگ های قرمز و ابی و سفید بودم و نامجون هم داشت زیر دلم رو ماساژ میداد
(بستونه برید توبه کنید که انتظار داشتید من ایمان بنویسم وای وای وای)
شرطا
لایک :2
کامنت :1
فالو :هر چقد دلتون بخواد
این رو که گفتم در باز شد و امد داخل ×بیب دیگه نمیتونم تحمل کنم &ام×هیسسس قول میدم اروم پیش برم &باشه شروع کرد به بوسیدنم و دست کشیدن روی بدن لختم اروم اروم به سمت تخت رفتیم و.... ً
(فلش بک به فردا صبح)
با حس درد زیر دلم بیدار شدم یاد دیشب افتادم اهمیتی ندادم (اخه چطور لعنتیا😐) به کنارم که نگاه کردم نامجو رو دیدم چرا انقدر توی خواب بانمک میشه؟ بلند شدم برم لباس بپوشم که زیر دلم تیر کشید &جیغ
×ویو
با صدای یه نفر که جیغ کشید بیدار شدم و به پایین تخت نگاه کردم ات پایین تخت توی خودش جمع شده بود رفتم طرفش ×درد داری بیب &ا.اره درد دارم
بلندش کردم و گذاشتمش روی تخت ×اینجا باش الان میام
رفتم حمام وان رو پر اب کردم و رفتم بیرون ورش داشتم و به طرف وان اب پر از گل برگ حرکت کردم و گذاشتمش داخل اب و بعدش خودم پشتش نشستم
&ویو
با برخورد اب به پوستم اروم شدم بعدش دستای نامجو دورم حلقه شد و شروع کرد به حرکت کردن زیر دلم درد نداشت چون هم توی وان پر از گل برگ های قرمز و ابی و سفید بودم و نامجون هم داشت زیر دلم رو ماساژ میداد
(بستونه برید توبه کنید که انتظار داشتید من ایمان بنویسم وای وای وای)
شرطا
لایک :2
کامنت :1
فالو :هر چقد دلتون بخواد
۷۷.۰k
۰۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.