𝒯𝒽ℯ ℴ𝓃𝓁𝓎 𝓅𝒽ℴ𝓉ℴ 𝓁ℯ𝒻𝓉 p³
(خب بچه ها شخصیت جدید داریم جونگکوک رو میخام اضافه کنم جونگکوک دوست صمیمی تهیونگ و البته پسر عمه تهیونگ و آچاس و اینک بابای جونگکوک دوست صمیمی بابای تهیونگ و آچاس و تهیونگ و آچا خیلی عمه شونو دوس دارن و جونگکوک مثل داداش آچاس سنشم۲۵ اوک چقد حرف زدم )
جونگ کوک ویو
تهیونگ تو فکره میدونم ک داره ب آچا فکر میکنه
اون داره سعی میکنه همه رو گول بزنه حتی خودشو من ک میدونم اون روز چ اتفاقی افتاد و دلیل رفتاراش چی بود
-پوزخند
هرکی تورو نشناسه من ک تورو میشناسم کیم
من ک میدونم...
تهیونگ ویو
داشتم سعی میکردم ک ب اتفاقات قبل از رفتنمو..آچا رو از سرم بیرون کنم من بهش حسی ندارم اما...
-تلخند
بخاطر همین تصمیم گرفتم کارای شرکتو تا ی جاهایی انجام بدم
راوی ویو
جونگ کوک درحالی ک داشت کراواتشو میبست
÷هی تهیونگ*داد
_چی میگی*آرامشو خونسردی
÷آماده شو ک کلی خبرنگار رو اعصاب رو باید تحمل کنیم...آه*ناراحت
_باشه*خونسرد
برگه هارو مرتب میکنه میده ب خدمه و با آرامش تمام لباس هاشو میپوشه
÷ذوق زده نیسی داری برمیگردی سئول؟؟*خوشحال با صدای یکم بلند
_حس خاصی بهش ندارم*خونسرد
÷هی بیخیال..چرا هیچی برات جذاب نیس؟*حالت سوالی و ناراحت
_...*سکوت
÷تو بعد اون روز...*ناراحت و دودل
حالت چهره تهیونگ تغییر میکنه از
_میشه در مورد اون روز حرف نزنی؟؟*عصبانی
حالت چهره جونگکوک هم تغییر میکنه
÷خب تو باید بهش میگفتی ک...*عصبانی داد
حرف جونگ کوک نصفه میمونه
(اگ یادتون باشه گفتم خدمه ها و بادیگارد رو با@ نشون میدم)
بادیگارد وارد اتاقک میشه
ک باعث میشه توجه تهیونگ و جونگ کوک ب بادیگارد جلب بشه و چهره شون ب حالت اصلی برگرده
@ قربان هواپیما داره فرودمیاد
_خوبه میتونی بری*خونسردی
بعد از رفتن بادیگارد تهیونگ و جونگ کوک....
جونگ کوک ویو
تهیونگ تو فکره میدونم ک داره ب آچا فکر میکنه
اون داره سعی میکنه همه رو گول بزنه حتی خودشو من ک میدونم اون روز چ اتفاقی افتاد و دلیل رفتاراش چی بود
-پوزخند
هرکی تورو نشناسه من ک تورو میشناسم کیم
من ک میدونم...
تهیونگ ویو
داشتم سعی میکردم ک ب اتفاقات قبل از رفتنمو..آچا رو از سرم بیرون کنم من بهش حسی ندارم اما...
-تلخند
بخاطر همین تصمیم گرفتم کارای شرکتو تا ی جاهایی انجام بدم
راوی ویو
جونگ کوک درحالی ک داشت کراواتشو میبست
÷هی تهیونگ*داد
_چی میگی*آرامشو خونسردی
÷آماده شو ک کلی خبرنگار رو اعصاب رو باید تحمل کنیم...آه*ناراحت
_باشه*خونسرد
برگه هارو مرتب میکنه میده ب خدمه و با آرامش تمام لباس هاشو میپوشه
÷ذوق زده نیسی داری برمیگردی سئول؟؟*خوشحال با صدای یکم بلند
_حس خاصی بهش ندارم*خونسرد
÷هی بیخیال..چرا هیچی برات جذاب نیس؟*حالت سوالی و ناراحت
_...*سکوت
÷تو بعد اون روز...*ناراحت و دودل
حالت چهره تهیونگ تغییر میکنه از
_میشه در مورد اون روز حرف نزنی؟؟*عصبانی
حالت چهره جونگکوک هم تغییر میکنه
÷خب تو باید بهش میگفتی ک...*عصبانی داد
حرف جونگ کوک نصفه میمونه
(اگ یادتون باشه گفتم خدمه ها و بادیگارد رو با@ نشون میدم)
بادیگارد وارد اتاقک میشه
ک باعث میشه توجه تهیونگ و جونگ کوک ب بادیگارد جلب بشه و چهره شون ب حالت اصلی برگرده
@ قربان هواپیما داره فرودمیاد
_خوبه میتونی بری*خونسردی
بعد از رفتن بادیگارد تهیونگ و جونگ کوک....
۹.۶k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.