part 11
از دستشویی بیرون اومد و همونطور که دستاشو با لباسش خشک میکرد،به سمت تختخوابش رفت و وقتی یه بالشت سفید که خیلی نرم به نظر می اومد و یه پتو روی تخت دید،تعجب کرد. به تخت جیمین که بالای تخت تهیونگ بود،نگاه کرد؛جز جیمین امکان نداشت کسی اینکار رو بکنه.جیمین درحالی که از سیگارش پک میگرفت،متقابلا نگاهش کرد و جونگکوک که متوجه شد کار اون بوده لبخند کمرنگی زد_ممنونم
جیمین سیگارشو توی جاسیگاری خاموش کرد و خشک جواب داد_بهتره از رئیس تشکر کنی...من دستورات اونو اجرا میکنم.
ابروهای جونگکوک کمی بالا پرید.از کی تا حالا رئیسهای زندان مهربون شدن؟!
آروم سر تکون داد و روی تختش نشست.تهیونگ به سمت تختش حرکت کرد و بدون نگاه کردن به کسی روش دراز کشید.تا جونگکوک خواست زبون باز کنه و تشکر کنه،تهیونگ به پهلو،پشت بهش دراز کشید و مجال حرف زدن به کوک نداد.جونگکوک هم مجبورا دراز کشید و سعی کرد بخوابه.
~~
از خواب بلند شد و کمی چشماشو مالش داد.همه خواب بودن اما جونگکوک باید برای درست کردن صبحونه زودتر بیدار میشد.به سمت دستشویی که تهِ سالن قرار داشت رفت و واردش شد.نگاهی به خودش توی آینه انداخت و کمی به موهاش دست کشید اما توی همین لحظه در باز شد و جونگکوک با شتاب به دیوار چسبونده شد.دست بزرگی روی دهانش قرار گرفت.مردمکهای گرد جونگکوک از ترس میلرزید.
با دستش محکم به سینهی مرد ضربه زد و هلش داد که باعث شد دهانش آزاد بشه ولی قبل از اینکه جونگکوک حرفی بزنه،جونگهی دوباره نزدیک اومد و ایندفعه محکمتر دهنش رو گرفت؛سریع آمپولی رو از جیبش بیرون کشید و نزدیک گردن کوک برد.جونگکوک برای آزاد شدن از دست اون مرد بزرگهیکل تقلا میکرد و دستاشو به شونه و سینه مرد میکوبید.
_هیششش
جونگهی با صدای آرومی گفت و سر سوزن آمپول رو به گردن کوک فشرد و اونو تا نصفه وارد گردنش کرد اما در با شتاب باز شد و جونگهی ترسیده به در نگاه کرد.
تهیونگ با عصبانیت،سریع به سمتش رفت و اونو از جونگکوک دور کرد.مشت محکمش رو توی گونش فرود آورد و به جونگکوک نگاه کرد.چشمای جونگکوک داشت کمکم سیاهی میرفت و پاهاش سست شدن و اما قبل از اینکه روی سرامیک دستشویی پخش بشه؛دستای محکم کیم تهیونگ بود که سفت کمرش رو گرفت و باعث شد بدن تهیونگ تکیهگاه بدن بی حسش بشه و سرش روی شونش بیفته.
جیمین سیگارشو توی جاسیگاری خاموش کرد و خشک جواب داد_بهتره از رئیس تشکر کنی...من دستورات اونو اجرا میکنم.
ابروهای جونگکوک کمی بالا پرید.از کی تا حالا رئیسهای زندان مهربون شدن؟!
آروم سر تکون داد و روی تختش نشست.تهیونگ به سمت تختش حرکت کرد و بدون نگاه کردن به کسی روش دراز کشید.تا جونگکوک خواست زبون باز کنه و تشکر کنه،تهیونگ به پهلو،پشت بهش دراز کشید و مجال حرف زدن به کوک نداد.جونگکوک هم مجبورا دراز کشید و سعی کرد بخوابه.
~~
از خواب بلند شد و کمی چشماشو مالش داد.همه خواب بودن اما جونگکوک باید برای درست کردن صبحونه زودتر بیدار میشد.به سمت دستشویی که تهِ سالن قرار داشت رفت و واردش شد.نگاهی به خودش توی آینه انداخت و کمی به موهاش دست کشید اما توی همین لحظه در باز شد و جونگکوک با شتاب به دیوار چسبونده شد.دست بزرگی روی دهانش قرار گرفت.مردمکهای گرد جونگکوک از ترس میلرزید.
با دستش محکم به سینهی مرد ضربه زد و هلش داد که باعث شد دهانش آزاد بشه ولی قبل از اینکه جونگکوک حرفی بزنه،جونگهی دوباره نزدیک اومد و ایندفعه محکمتر دهنش رو گرفت؛سریع آمپولی رو از جیبش بیرون کشید و نزدیک گردن کوک برد.جونگکوک برای آزاد شدن از دست اون مرد بزرگهیکل تقلا میکرد و دستاشو به شونه و سینه مرد میکوبید.
_هیششش
جونگهی با صدای آرومی گفت و سر سوزن آمپول رو به گردن کوک فشرد و اونو تا نصفه وارد گردنش کرد اما در با شتاب باز شد و جونگهی ترسیده به در نگاه کرد.
تهیونگ با عصبانیت،سریع به سمتش رفت و اونو از جونگکوک دور کرد.مشت محکمش رو توی گونش فرود آورد و به جونگکوک نگاه کرد.چشمای جونگکوک داشت کمکم سیاهی میرفت و پاهاش سست شدن و اما قبل از اینکه روی سرامیک دستشویی پخش بشه؛دستای محکم کیم تهیونگ بود که سفت کمرش رو گرفت و باعث شد بدن تهیونگ تکیهگاه بدن بی حسش بشه و سرش روی شونش بیفته.
۳۰۳
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.