فیک توکیو ریونجرز پارت 27
سلام سلام بابت تاخیر شرمنده
تشویق تومان بود و مایکی داشت از کازوتورا کتک میخورد دست و پاهاش رو گرفته بودن میخواستم برم جرشون بدم اما نفس عمیق کشیدم و فقط نگاه کردم که مایکی افتاد و دراکن داد زد
دراکن:مایکیییییییییییییییییییییییییییییییی
نرو : عه ظهر مار ترسیدم چه خبرته؟ *آروم*
نرو : خب ... باشه باشه چیزی نيست آروم آروم .......... مایکیییی🥺
مایکی از جاش بلند شد و همه نگاش میکردن . دوباره دست پاهاش رو گرفتن بعد کازوتورا کلی با میله زدش و یکمی هم پچ پچ کردن که یهو مایکه با لگد زد به سر کازوتورا . نرو : آره خودشه بشم چه کراشهههه . نه بابا خفن.
تا اینکه خودش میفته رو زانو هاش و تکون نمیخوره . یکی از فرمانه های والهالا (همون خری که دوست کیساکی بود رو میگم که ماسک داشت) و به مایکی حمله کرد. کیساکی اومد جلو و میخواست بزنه تو صورتش که شما(نرو)(بچه ها نرو همون شمایید دیگه اگه یه موقع گفتم شما بدونید منظورم نرو بود )یه لگد جانانه خالی کردید تو دهن اون اسکل و با پشت دست زدید تو دهن کیساکی (آخیش حالت جا بیاد آشغال) و کیسکای یه ماشین افتاد پایین .
نرو : وای این خیلی حال داد . فکر نمیکردم زدن کیساکی اینقدر کیف بده .
دراکن : ها ؟ تو اینجا چیکار میکنی؟*زمزمه*
نرو : خب ... ۱...۲...۳
بله باجی وارد میشه و تاکه جلوش رو میگیره تا اونجا که کازوتورا میاد سمت باجی . نرو رفت طرف باجی اومد جلو و میخواست چاغو رو بگیره که یهو چیفویو اومد جلو و چاغو خورد تو شکمش .
نرو اندر ذهن: چی؟ چرا اومد جلو . داشت خوب پیش میرفت. کجا خورد ؟کجا خورد ؟
باجی : ها؟ چی...فویو؟
تاکه میتچی باجی رو ول میکنه و میافته رو زمین . باجه رفت چیفویو رو گذاشت رو پاش . یکم بهشن نگاه کرد و چیفویو رو داد به نرو (مگه وسیلس؟)و رفت سمت کیساکی و تا میتونست با اون میله کیسکای رو زد .
تاکه: چیفویو...هی
باجی برگشت و چیفویو رو گرفت .
چیفویو: باج...ی سان . حالتون خوبه ؟
باجی: چیفیو چی میگی ؟
کازوتورا: چی نباید اینطوری میشد . باید مایکی و باجی رو میکشتم . نه من داشتم با ارزش ترین چیزی که داشتم رو از بین میبردم. چیفویو؟ جلومو گرفت؟ *زمزمه*
(اسلاید ۲)
نرو : واقعا؟ یعنی چی ؟ *پوزخند *(دوستان به خاطر بیماری روانیه ) یعنی چون من اینجا بودم اینطور شد؟ اشتباه کردم. چرا چیفویو دخالت کرد؟ *زمزمه *
(نهههههههههههههههههههههههههههههه نمیخوام چیفویو بمیره )
پلیس اومد و بله همه فرار .
مایکی: باجی باید بریم
باجی : ...
دراکن باجی رو میگیره .
دراکن : نرو بیا
میتسویا دراکن رو میکشه و همه فرار کردن .
پلیسا کم کم اومدن تو .
نرو : کازوتورا ... چه حسی داری؟
کازوتورا: ها؟
نرو رفت سمت کازوتورا و یه دوستو انداخت دور گردنش و بغلش کرد .
نرو : فقط بس کن باشه. خودت دیدی کسی بهت خیانت نمیکنه . باجی شاید ازت ناراحت باشه اما هنوزم ولت نکرده . فقط بس کن *جدا شدن از کازوتورا * نرو اگه میخوای بری زندان اول باید از چیفویو معذرت خواهی کنی.
کازوتورا : ...
خب خب الان صبحه دیگه بخوابم بیدار شدم ادامه میدم 🎋❤️🩹
تشویق تومان بود و مایکی داشت از کازوتورا کتک میخورد دست و پاهاش رو گرفته بودن میخواستم برم جرشون بدم اما نفس عمیق کشیدم و فقط نگاه کردم که مایکی افتاد و دراکن داد زد
دراکن:مایکیییییییییییییییییییییییییییییییی
نرو : عه ظهر مار ترسیدم چه خبرته؟ *آروم*
نرو : خب ... باشه باشه چیزی نيست آروم آروم .......... مایکیییی🥺
مایکی از جاش بلند شد و همه نگاش میکردن . دوباره دست پاهاش رو گرفتن بعد کازوتورا کلی با میله زدش و یکمی هم پچ پچ کردن که یهو مایکه با لگد زد به سر کازوتورا . نرو : آره خودشه بشم چه کراشهههه . نه بابا خفن.
تا اینکه خودش میفته رو زانو هاش و تکون نمیخوره . یکی از فرمانه های والهالا (همون خری که دوست کیساکی بود رو میگم که ماسک داشت) و به مایکی حمله کرد. کیساکی اومد جلو و میخواست بزنه تو صورتش که شما(نرو)(بچه ها نرو همون شمایید دیگه اگه یه موقع گفتم شما بدونید منظورم نرو بود )یه لگد جانانه خالی کردید تو دهن اون اسکل و با پشت دست زدید تو دهن کیساکی (آخیش حالت جا بیاد آشغال) و کیسکای یه ماشین افتاد پایین .
نرو : وای این خیلی حال داد . فکر نمیکردم زدن کیساکی اینقدر کیف بده .
دراکن : ها ؟ تو اینجا چیکار میکنی؟*زمزمه*
نرو : خب ... ۱...۲...۳
بله باجی وارد میشه و تاکه جلوش رو میگیره تا اونجا که کازوتورا میاد سمت باجی . نرو رفت طرف باجی اومد جلو و میخواست چاغو رو بگیره که یهو چیفویو اومد جلو و چاغو خورد تو شکمش .
نرو اندر ذهن: چی؟ چرا اومد جلو . داشت خوب پیش میرفت. کجا خورد ؟کجا خورد ؟
باجی : ها؟ چی...فویو؟
تاکه میتچی باجی رو ول میکنه و میافته رو زمین . باجه رفت چیفویو رو گذاشت رو پاش . یکم بهشن نگاه کرد و چیفویو رو داد به نرو (مگه وسیلس؟)و رفت سمت کیساکی و تا میتونست با اون میله کیسکای رو زد .
تاکه: چیفویو...هی
باجی برگشت و چیفویو رو گرفت .
چیفویو: باج...ی سان . حالتون خوبه ؟
باجی: چیفیو چی میگی ؟
کازوتورا: چی نباید اینطوری میشد . باید مایکی و باجی رو میکشتم . نه من داشتم با ارزش ترین چیزی که داشتم رو از بین میبردم. چیفویو؟ جلومو گرفت؟ *زمزمه*
(اسلاید ۲)
نرو : واقعا؟ یعنی چی ؟ *پوزخند *(دوستان به خاطر بیماری روانیه ) یعنی چون من اینجا بودم اینطور شد؟ اشتباه کردم. چرا چیفویو دخالت کرد؟ *زمزمه *
(نهههههههههههههههههههههههههههههه نمیخوام چیفویو بمیره )
پلیس اومد و بله همه فرار .
مایکی: باجی باید بریم
باجی : ...
دراکن باجی رو میگیره .
دراکن : نرو بیا
میتسویا دراکن رو میکشه و همه فرار کردن .
پلیسا کم کم اومدن تو .
نرو : کازوتورا ... چه حسی داری؟
کازوتورا: ها؟
نرو رفت سمت کازوتورا و یه دوستو انداخت دور گردنش و بغلش کرد .
نرو : فقط بس کن باشه. خودت دیدی کسی بهت خیانت نمیکنه . باجی شاید ازت ناراحت باشه اما هنوزم ولت نکرده . فقط بس کن *جدا شدن از کازوتورا * نرو اگه میخوای بری زندان اول باید از چیفویو معذرت خواهی کنی.
کازوتورا : ...
خب خب الان صبحه دیگه بخوابم بیدار شدم ادامه میدم 🎋❤️🩹
۴.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.