عشق نا معلوم

ا/ت دوساله رفته هرروز گریه کردم
در زدن با چیزی که دیدم چشام گر شد ا/ت با دوتا بچه بود
کلی بغلش کردم اونم همینطور بچه ها گفتن مامانمون گفت داریم میریم پیش بابت تو بابامونی گفتم اآرهههه بغلشون کردم ا/ت گفت بچه ها دیگه بریم بلیط داریم برای کانادا ته دست بچه گرفتم و بردمشون داخل دست ا/ت رم گرفتم کشیدم داخل گفتم جایی نمیری
ا/ت تو مافیایی بچه هام دوروز دیگه مثل تو میشن اصلا تو این فضا نباید بمونننننن بفهم
تهیونگ نمیزارم بری
ا/ت میریم خواستم برم که
تهیونگ بچه ها منو مامانتون میریم بالا تو اتاق شما بازی کنید
بچه ها گفتن باشه منم ا/ت رو بردم بالا به فاکس دادم گفتم
حالا دیگه از منم بچه داری نمیخوای که بی پدر بمونه
ا/ت بچه ای که از تو باشه رو نمیخوام تونستی بچمو بخاطرت سقط کردم یادته آشغال اما این بچه رو سقط میکنم چون دوستش ندارممممم بدنیا هم بیاد هیچکاریش ندارم
تهیونگ گوه میخوری از گوشیشم گرفتم گفتم حق نداری از اتاق بیای بیرون امکان داره فرار کنی همینجا میمونی که پنجره هم نداره نمیتونی فرار کنیدمن نیستم در اتاقتم قفل میشه روزا بچه هارم میبرم بیش کوک وقتی نیستم تا نه ماه دیگه که بچم به دنیا بیاد
ا/ت چرا اینقدر منو عذاب میدی…ادامه دارد
لایک کامنت فالو یادت نره💕🥹