🖤پادشاه من🖤 پارت ۳۹
از زبان ا.ت:
منم ارگانیسم های مغزم درحال سوختن بود و میخواستم بزنم لهش کنم که یهو یادم افتاد حامله ام همینطوری بدون مخالفتی خوابیدم نیم ساعت بعد دیدم کوک پتو رو روم کشید و منو کشید وسط که نیفتم خودشم رفت روی کاناپه خوابید منم خوابیدم صبح پاشدم کسی نبود کوک رفته بود منم رفتم دسشویی و لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون کوک و جیمین رفته بودن شرکت و فقط منو یونا و هیروشیما بودیم خدمتکارا میز رو آماده کردن و ما درحال صبحونه خوردن بودیم که هیروشیما گفت:
هیروشیما: ا.ت نرمال به نظر نمیای اتفاقی افتاده🤔
ا.ت: ازه چه نظر؟ 😳
هیروشیما: مریض شدی آخه دم به دیقه بالا میاری 🙂
یونا: نه حالش خوب نیس برای همونه 😧
هیروشیما: مطمئنی؟ 😏
ا.ت: آره😅
یونا: راستی امروز دکتر میخواد بیاد معاینم کنه ببینیم کی بچه بدنیا میاد 😁
ا.ت: راست میگی😃
یونا: آره 😄
هیروشیما : چه خوب راستی ا.ت به نظرت الان من حامله ام مشکلی نیس سکس داشته باشم؟ 😏
ا.ت: نمیدونم 😒
دختره ی کثافت میخواد حرص منو دربیاره انگار من دکترم از من میپرسه دختره ی ریدنی به من چه تو دوران حاملگی هم میخوای به همه بدی کصخل پلشت. صبحونه تموم شد من رفتم اتاقم بعدش یونا اومد تو اتاقم و گفت:
یونا: این دختره چقدر عنه ولی ا.ت خیلی زرنگه نفهمه حامله ای؟ 😰
ا.ت: والا اوسکول ازمن میپرسه میتونم با کوک سکس داشته باشم انگار من دکترم😑
یونا: ا.ت ولی خیلی تابلو هستی 😐
ا.ت: من موقعی که خواهرزادم بدنیا بیاد میرم ژاپن اونجا با بچه ام زندگی جدیدی درست میکنم 😄
( بقیه رو شب میزارم )
منم ارگانیسم های مغزم درحال سوختن بود و میخواستم بزنم لهش کنم که یهو یادم افتاد حامله ام همینطوری بدون مخالفتی خوابیدم نیم ساعت بعد دیدم کوک پتو رو روم کشید و منو کشید وسط که نیفتم خودشم رفت روی کاناپه خوابید منم خوابیدم صبح پاشدم کسی نبود کوک رفته بود منم رفتم دسشویی و لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون کوک و جیمین رفته بودن شرکت و فقط منو یونا و هیروشیما بودیم خدمتکارا میز رو آماده کردن و ما درحال صبحونه خوردن بودیم که هیروشیما گفت:
هیروشیما: ا.ت نرمال به نظر نمیای اتفاقی افتاده🤔
ا.ت: ازه چه نظر؟ 😳
هیروشیما: مریض شدی آخه دم به دیقه بالا میاری 🙂
یونا: نه حالش خوب نیس برای همونه 😧
هیروشیما: مطمئنی؟ 😏
ا.ت: آره😅
یونا: راستی امروز دکتر میخواد بیاد معاینم کنه ببینیم کی بچه بدنیا میاد 😁
ا.ت: راست میگی😃
یونا: آره 😄
هیروشیما : چه خوب راستی ا.ت به نظرت الان من حامله ام مشکلی نیس سکس داشته باشم؟ 😏
ا.ت: نمیدونم 😒
دختره ی کثافت میخواد حرص منو دربیاره انگار من دکترم از من میپرسه دختره ی ریدنی به من چه تو دوران حاملگی هم میخوای به همه بدی کصخل پلشت. صبحونه تموم شد من رفتم اتاقم بعدش یونا اومد تو اتاقم و گفت:
یونا: این دختره چقدر عنه ولی ا.ت خیلی زرنگه نفهمه حامله ای؟ 😰
ا.ت: والا اوسکول ازمن میپرسه میتونم با کوک سکس داشته باشم انگار من دکترم😑
یونا: ا.ت ولی خیلی تابلو هستی 😐
ا.ت: من موقعی که خواهرزادم بدنیا بیاد میرم ژاپن اونجا با بچه ام زندگی جدیدی درست میکنم 😄
( بقیه رو شب میزارم )
۱۴.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.