فیک تهکوک
وقتی رسیدم از یه پرستار پرسیدم که کجاست؟ گفت مسقیم برو بخش lCU با سرعت دویدم نفس نفس میزدم
دکترا در رو برام باز کردن اما اجازه نداشتم برم داخل
چند ساعتی شده که نشستم هنوز خبری نبود چند دقیقه بعد یکی از دکترا اومد بیرون با عجله پرسیدم چی شد؟
گفت که فعلا حالش خوبه اما یه مدتی باید استراحت کنه پرسیدم میتونم برم داخل گفت بله بفرمایید
رفتم تو وضعش خیلی ناجور بود نشستم کنارش دیدم داره چشماشو باز میکنه
بیدارشدو گفت : تهیونگ اومدی
گفتم آره، حالت چطوره؟
گفت فعلا خوبم اما یه کوچولو درد دارم نیشخند زدمو دستشو گرفتم داغ بود
پرسیدم چیشد؟
گفت داشتم تو خیابون قدم میزدم ( بدون بادیگارد) یهو رسیدم تو یه کوچه ی خالی فهمیدم یکی از هیترام اونجاست محل ندادم اما نمیدونستم که اختلال روانی داره بعدش یهو بهم حمله کرد بعدش نفهمیدم چیشد و یهو سر از اینجا در آوردم حرفاشو قبول کردم و بعد زنگ زدم به بقیه ی اعضا
دونه دونه اومدن و حالشو پرسیدن یه ساعتی رو موندن و بهشون گفتم بچه ها شما برید من پیشش میمونم قبول کردنو رفتن اون شبو موندم.....
بلاخره بعد سه شب مرخص شد اما دکترا بهم نگفته بودن که باید چند وقت رو ویلچر باشه همه از این موضوع ناراحت بودن اما خودش یجور رفتار میکرد که انگار چیزی نشده اما من میدونستم از این موضوع ناراحته بعد 4 ماه بلاخره میتونست راه بره همه خوشحال بودن و آرمی ها براش گلو اینجور چیزا میاوردن رئیس کمپانی هم برای اینکه حالش بهتر شه یه کنسرت کوچیک فراهم کرد
دکترا در رو برام باز کردن اما اجازه نداشتم برم داخل
چند ساعتی شده که نشستم هنوز خبری نبود چند دقیقه بعد یکی از دکترا اومد بیرون با عجله پرسیدم چی شد؟
گفت که فعلا حالش خوبه اما یه مدتی باید استراحت کنه پرسیدم میتونم برم داخل گفت بله بفرمایید
رفتم تو وضعش خیلی ناجور بود نشستم کنارش دیدم داره چشماشو باز میکنه
بیدارشدو گفت : تهیونگ اومدی
گفتم آره، حالت چطوره؟
گفت فعلا خوبم اما یه کوچولو درد دارم نیشخند زدمو دستشو گرفتم داغ بود
پرسیدم چیشد؟
گفت داشتم تو خیابون قدم میزدم ( بدون بادیگارد) یهو رسیدم تو یه کوچه ی خالی فهمیدم یکی از هیترام اونجاست محل ندادم اما نمیدونستم که اختلال روانی داره بعدش یهو بهم حمله کرد بعدش نفهمیدم چیشد و یهو سر از اینجا در آوردم حرفاشو قبول کردم و بعد زنگ زدم به بقیه ی اعضا
دونه دونه اومدن و حالشو پرسیدن یه ساعتی رو موندن و بهشون گفتم بچه ها شما برید من پیشش میمونم قبول کردنو رفتن اون شبو موندم.....
بلاخره بعد سه شب مرخص شد اما دکترا بهم نگفته بودن که باید چند وقت رو ویلچر باشه همه از این موضوع ناراحت بودن اما خودش یجور رفتار میکرد که انگار چیزی نشده اما من میدونستم از این موضوع ناراحته بعد 4 ماه بلاخره میتونست راه بره همه خوشحال بودن و آرمی ها براش گلو اینجور چیزا میاوردن رئیس کمپانی هم برای اینکه حالش بهتر شه یه کنسرت کوچیک فراهم کرد
۱.۱k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.