عشق بازی پارت ۱۸
ژرفین در اتاق رزی رو باز کرد. رزی خیلی تشنه و گشنه بود
ژرفین: میبینم دیگه بی تابی نمیکنی
رزی: مگه برات مهمه
ژرفین عصبی شد: شاید
لب های رزی خشک شده بود و خیلی تشنه بود که ژرفین بطری اب رو اورد و روی لب رزی گزاشت رزی دهنش رو محکم بست و نزاشت اب تو دهنش بره و ژرفین بیشتر عصبی شد و اب رو روی رزی ریخت و مو ها وبدنش خیس شد
#جنی
خیلی ناراحت بودم که ساعت رو فراموش کرده بودم دیدم ساعت ۹ شبه و خوابگاه نرفته بودم باورم نمیشد که روز اول دانشگاه اینطوری بشه همش به فکر رزی بودم که دکتر صدام زد وگفت: اقای جیمین بهوش اومده
رفتم پیشش.هیچی از اتفاق یادش نبود حتی منو نمیشناخت خودم رو معرفی کردم. جریان رو براش تعریف کردم و به سختی باور کرد
جیمین: ببخشید ساعت چنده؟
جنی:۹ شب
جیمین:چرا شما نرفتی خوابگاه
جنی: ام پیش شما بودم
جیمین:من الان حالم خوبه میشه یک کاری برام بکنین
جنی:چه کاری؟
جیمین:میخوام به پرستار بگی منو مرخص کنه
جنی:قبول نمیکنن اما باز من میرم میگم
جیمین:ممنون
ژرفین: میبینم دیگه بی تابی نمیکنی
رزی: مگه برات مهمه
ژرفین عصبی شد: شاید
لب های رزی خشک شده بود و خیلی تشنه بود که ژرفین بطری اب رو اورد و روی لب رزی گزاشت رزی دهنش رو محکم بست و نزاشت اب تو دهنش بره و ژرفین بیشتر عصبی شد و اب رو روی رزی ریخت و مو ها وبدنش خیس شد
#جنی
خیلی ناراحت بودم که ساعت رو فراموش کرده بودم دیدم ساعت ۹ شبه و خوابگاه نرفته بودم باورم نمیشد که روز اول دانشگاه اینطوری بشه همش به فکر رزی بودم که دکتر صدام زد وگفت: اقای جیمین بهوش اومده
رفتم پیشش.هیچی از اتفاق یادش نبود حتی منو نمیشناخت خودم رو معرفی کردم. جریان رو براش تعریف کردم و به سختی باور کرد
جیمین: ببخشید ساعت چنده؟
جنی:۹ شب
جیمین:چرا شما نرفتی خوابگاه
جنی: ام پیش شما بودم
جیمین:من الان حالم خوبه میشه یک کاری برام بکنین
جنی:چه کاری؟
جیمین:میخوام به پرستار بگی منو مرخص کنه
جنی:قبول نمیکنن اما باز من میرم میگم
جیمین:ممنون
۱۵.۷k
۳۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.