وقتی اومدید ایران part:1
چند روزی بود که هیت دادن به اعضا خیلی زیاد شده بود مخصوصا تهیونگ پی دی نیم اجازه داد که تهیونگ بیاد با من یه سفر ۱ ماهه ولی اون سفر کجا ایران
منو تهیونگ ۳ ساله ازدواج کردیم من تو بخش ارتباطات کمپانی کار می کنم و از اونجا تهیونگ رو میشناسم ما تو کره ازدواج کردیم به خاطر ازدواج ما من خیلی هیت گرفتم ولی اصلا برام مهم نبود
من تهیونگ رو خیلی دوست دارم و به خاطرش حتی جونمم میدم به هرحال برای هفته بعد دو تا بلیط پرواز به ایران گرفتم
و داشتم به ته می گفتم که باید چه کار هایی انجام بده و چه کار هایی انجام نده
تهیونگ به خاطر من سطح مبتدی زبان فارسی رو یاد گرفته ولی هنوز خیلی چیزا رو نمی دونه
ا.ت:ته تو ایران از این لباس ها استفاده کن ببین به هر کس که می رسی سلام نکن برای احترام تعظیم نکن گردنبند و گوشوار ننداز و اصلا قوز نکن تو ایران تا قوز کنی میگن قوز نکن با همه گرم نگیر به کسی که نمی شناسی فحش نده باشه
ته:چاگیا به خدا این بار هزارم داری میگی خودت خسته نشدی
ا.ت:محض اعتیاد می گم کی از اعضا خداحافظی می کنی
ته:فردا
ا.ت :خوبه
فردا
تهیونگ رفت پیش اعضا و باهم خداحافظی کردن و مثلا قرار بود کسی نفهمه که تهیونگ داره میاد ایران ولی وای از دست پی دی نیم سریع بیانیه داده بود رسا نه ها ترکیده بود
من هم آرمی ایرانی بودم هم زن تهیونگ
خلاصه بعد از کلی کامنت مثبت یک هفته گذشت تهیونگ کلاهش و ماسکش رو زد و با اعضا خداحافظی کرد و دست تو دست سوار هواپیما شدیم داشتیم حرف میزدیم که مهماندار گفت:
مهماندار:مسافرین عزیز پرواز تا ۵ دقیقه دیگه شروع میشه لطفا کمر بند های خود را ببندید
کمر بند هامون رو بستیم و هواپیما پرواز رو شروع کرد من مثل همیشه استرس داشتم و قلبم داشت از جاش در میومد و دستام سرد شده بود تهیونگ دستام رو گرفت وگفت
تهیونگ:چاگیا آروم باش
ا.ت:تا تو پیشم باشی آرومم
مهماندار اومد بالا سرمون
مهماندار:چیزی میل ندارید
ته و ا.ت:نه ممنون
پرواز خیلی طولانی بود و خسته شدیم چشمامون گرم شد و گرفتیم خوابیدیم تو خواب ناز بودیم که بازم این مهماندار کوفتی صداش رو انداخت تو کلش
مهماندار:مسافران عزیز کره به ایران به مقصد رسیدیم لطفا کمربند های خور را باز کنید چمدان های خود را بردارید و تشریف ببرید
از جامون با چشمای خمار بلند شدیم چمدون و یونتان رو برداشتیم و پیاده شدیم تو فرودگاه خانواده منو دیدیم که منتظر ما بودن
مامان ا.ت:سلام دخترم خوش اومدید
ا.ت:ممنون مامانننممممم
تهیونگ:سلام(به فارسی)
داداشم پرید بغلش و محکم گرفتش بغل
ا.ت:داداش خفش کردی
داداش ا.ت:وایییی ببخشید
ته:اشکال نداره
داداش ا.ت:خوش اومدی شوهر خواهر
ته:ممنونم
بابای ا.ت:واووو چه داماد خوشتیپی دارم از عکساشم خوشگل تره(نه پس می خواستی زشت باشه)
بعد از کلی تعریف بابا و مامانم از تهیونگ بالاخره رضایت دادن و رفتیم خونه تهیونگ داشت با چشمای از حدقه در اومده اطراف رو نگاه می کرد و کلی تعریف می کرد
تهیونگ:ا.ت اینجا خیلی خوشگله
ا.ت:معلومه که کشورم خیلی خوشگله پس می خواستی زشت باشه
تهیونگ:نه اصلا
مامان:پسرم
داداش ا.ت:بله
مامان ا.ت:کی با تو بود من با پسرم تهیونگ بودم
ا.ت:مامان منم آدمم
تهیونگ با حالتی که قصد داشت کسی نفهمه داره از خنده منفجر میشه گفت:بله
مامان ا.ت:تا کی اینجایید..
تهیونگ:تا ۱ ماه هستیم
مامان ا.ت:خوبه
بعدش سکوت ماشین رو فرا گرفت تهیونگ داشت فقط با تعجب و خوشحالی اطراف رو نگاه می کرد و برق خوشحالی رو تو چشماش می شد دید ایران رو دیدن حتی توی خوابشم نبود حالا اومده ایران بهش حق میدم
رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدیم بابام رفت و ماشین رو پارک کنه تو پارکینگ رفتیم تو خونه کلید رو مامانم انداخت به در درو باز کرد رفتیم تو خونه که دیدیم................
منو تهیونگ ۳ ساله ازدواج کردیم من تو بخش ارتباطات کمپانی کار می کنم و از اونجا تهیونگ رو میشناسم ما تو کره ازدواج کردیم به خاطر ازدواج ما من خیلی هیت گرفتم ولی اصلا برام مهم نبود
من تهیونگ رو خیلی دوست دارم و به خاطرش حتی جونمم میدم به هرحال برای هفته بعد دو تا بلیط پرواز به ایران گرفتم
و داشتم به ته می گفتم که باید چه کار هایی انجام بده و چه کار هایی انجام نده
تهیونگ به خاطر من سطح مبتدی زبان فارسی رو یاد گرفته ولی هنوز خیلی چیزا رو نمی دونه
ا.ت:ته تو ایران از این لباس ها استفاده کن ببین به هر کس که می رسی سلام نکن برای احترام تعظیم نکن گردنبند و گوشوار ننداز و اصلا قوز نکن تو ایران تا قوز کنی میگن قوز نکن با همه گرم نگیر به کسی که نمی شناسی فحش نده باشه
ته:چاگیا به خدا این بار هزارم داری میگی خودت خسته نشدی
ا.ت:محض اعتیاد می گم کی از اعضا خداحافظی می کنی
ته:فردا
ا.ت :خوبه
فردا
تهیونگ رفت پیش اعضا و باهم خداحافظی کردن و مثلا قرار بود کسی نفهمه که تهیونگ داره میاد ایران ولی وای از دست پی دی نیم سریع بیانیه داده بود رسا نه ها ترکیده بود
من هم آرمی ایرانی بودم هم زن تهیونگ
خلاصه بعد از کلی کامنت مثبت یک هفته گذشت تهیونگ کلاهش و ماسکش رو زد و با اعضا خداحافظی کرد و دست تو دست سوار هواپیما شدیم داشتیم حرف میزدیم که مهماندار گفت:
مهماندار:مسافرین عزیز پرواز تا ۵ دقیقه دیگه شروع میشه لطفا کمر بند های خود را ببندید
کمر بند هامون رو بستیم و هواپیما پرواز رو شروع کرد من مثل همیشه استرس داشتم و قلبم داشت از جاش در میومد و دستام سرد شده بود تهیونگ دستام رو گرفت وگفت
تهیونگ:چاگیا آروم باش
ا.ت:تا تو پیشم باشی آرومم
مهماندار اومد بالا سرمون
مهماندار:چیزی میل ندارید
ته و ا.ت:نه ممنون
پرواز خیلی طولانی بود و خسته شدیم چشمامون گرم شد و گرفتیم خوابیدیم تو خواب ناز بودیم که بازم این مهماندار کوفتی صداش رو انداخت تو کلش
مهماندار:مسافران عزیز کره به ایران به مقصد رسیدیم لطفا کمربند های خور را باز کنید چمدان های خود را بردارید و تشریف ببرید
از جامون با چشمای خمار بلند شدیم چمدون و یونتان رو برداشتیم و پیاده شدیم تو فرودگاه خانواده منو دیدیم که منتظر ما بودن
مامان ا.ت:سلام دخترم خوش اومدید
ا.ت:ممنون مامانننممممم
تهیونگ:سلام(به فارسی)
داداشم پرید بغلش و محکم گرفتش بغل
ا.ت:داداش خفش کردی
داداش ا.ت:وایییی ببخشید
ته:اشکال نداره
داداش ا.ت:خوش اومدی شوهر خواهر
ته:ممنونم
بابای ا.ت:واووو چه داماد خوشتیپی دارم از عکساشم خوشگل تره(نه پس می خواستی زشت باشه)
بعد از کلی تعریف بابا و مامانم از تهیونگ بالاخره رضایت دادن و رفتیم خونه تهیونگ داشت با چشمای از حدقه در اومده اطراف رو نگاه می کرد و کلی تعریف می کرد
تهیونگ:ا.ت اینجا خیلی خوشگله
ا.ت:معلومه که کشورم خیلی خوشگله پس می خواستی زشت باشه
تهیونگ:نه اصلا
مامان:پسرم
داداش ا.ت:بله
مامان ا.ت:کی با تو بود من با پسرم تهیونگ بودم
ا.ت:مامان منم آدمم
تهیونگ با حالتی که قصد داشت کسی نفهمه داره از خنده منفجر میشه گفت:بله
مامان ا.ت:تا کی اینجایید..
تهیونگ:تا ۱ ماه هستیم
مامان ا.ت:خوبه
بعدش سکوت ماشین رو فرا گرفت تهیونگ داشت فقط با تعجب و خوشحالی اطراف رو نگاه می کرد و برق خوشحالی رو تو چشماش می شد دید ایران رو دیدن حتی توی خوابشم نبود حالا اومده ایران بهش حق میدم
رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدیم بابام رفت و ماشین رو پارک کنه تو پارکینگ رفتیم تو خونه کلید رو مامانم انداخت به در درو باز کرد رفتیم تو خونه که دیدیم................
۸.۱k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.