Part 3
part3
ا/ت: بله خوبم
رفتیم نشستیم که کوک براش یه کار پیش اومد
مجبور شد بره
کوک: ببخشید یه کاری برام پیش آمده باید برم
م.ا :باشه پسرم خدافظ
کوک: خدافظ
م. ت: بچه شما برین تو اتاق ما یه کاری داریم
ا/ت: چ..چی باشه
ته: چشم
رفتیم طبقه بالا باید چون کوک نمیزاشت هیچکس تو اتاقش بره مجبور شدم ببرمش
تو اتاق خودم
ا/ت: بیا دنبالم
ته: باشه (پوزخند)
رفتم در اتاقم رو باز کنم که دیدم رو تختم پر لباسه
ا/ت: واییییییییییی می..میگم یه دیقه واستا الان میام
(ویو ته )
رفتیم دمه در که ا/ت با استرس گفت الان میام رفت تو اتاق در پیش بود رفتم دمه در تا ببینم
داره چیکار میکنه که دیدم داره لباسشو هل میده تو کمدش از این کارش خندم گرفت
(ویو ا/ت)
ا/ت: بله خوبم
رفتیم نشستیم که کوک براش یه کار پیش اومد
مجبور شد بره
کوک: ببخشید یه کاری برام پیش آمده باید برم
م.ا :باشه پسرم خدافظ
کوک: خدافظ
م. ت: بچه شما برین تو اتاق ما یه کاری داریم
ا/ت: چ..چی باشه
ته: چشم
رفتیم طبقه بالا باید چون کوک نمیزاشت هیچکس تو اتاقش بره مجبور شدم ببرمش
تو اتاق خودم
ا/ت: بیا دنبالم
ته: باشه (پوزخند)
رفتم در اتاقم رو باز کنم که دیدم رو تختم پر لباسه
ا/ت: واییییییییییی می..میگم یه دیقه واستا الان میام
(ویو ته )
رفتیم دمه در که ا/ت با استرس گفت الان میام رفت تو اتاق در پیش بود رفتم دمه در تا ببینم
داره چیکار میکنه که دیدم داره لباسشو هل میده تو کمدش از این کارش خندم گرفت
(ویو ا/ت)
۶۱.۳k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.