وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...

وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...

پارت³

ات:(خنده)
جیمین:خوب بیب بریم اونجا بشینیم
ات:باشه(لبخند)
(رفتن یجا نشستن)
ات:امم...میگم جیمین
جیمین:جونم(دستشو دور گردن ات میندازه)
ات:اون جولیا نیست
جیمین:کو
ات:اوناها(سریع با دستش نشون میده)
جیمین:آره خودشه(پوزخند)
ات:اون..چرا داره...از مرد ل*ب میگیره
جیمین:چون وقتی میدید من نیازشو بر طرف نمیکنم اون میاد اینجا
ات:عوققق الان حالم بهم میخوره ازش
جیمین:منم(خونسرد)
(جیمین تلفنشو درآورد و خواست به یکی زنگ بزنه)
ات:به کی میخوای زنگ بزنی(کنجکاو)
جیمین:به بادیگاردم(سرش تو گوشیه)
ات:اها...ولی ببخشید برای چی؟
جیمین:(صورتشو میاره جلو و سطحی ل*ب ات رو میبوسه)برای اینکه بتونم آبروشو ببرم تا از شرش راحت بشم
ات:ولی تو که الان منو بوس*یدی یکی اَزمون عکس نگرفته باشه؟ یا بعدا نندازن گردن من؟(نگران)
جیمین:(خندید)نترس صاحب این بار منم مشکلی پیش نمیاد
ات:اها خیالم راحت شد
جیمین:بیب نظرت چیه؟(نگاه شیطون)
ات:ها؟
جیمین:بریم کارای خوب خوب بکنیم؟(نگاه شیطون)
ات:جیمیننننننننن ما هنو دو ساعتم نشده که با همیما بعد میخوای با هم راب*طه داشته باشیم؟(عصبی)
جیمین:باشه باشه شوخی کردم(خندید)

خوشتون امد؟