عشق ویرانگر
پارت۲۶
که نشستن چرا این میخواد رانندگی کنه به کوک که پشتم نشسته بود سوالی نگاه کردم
°خودش میخواست رانندگی کنه
چشمام محکم بستم و قشنگ برگشتم سمت پنجره که راه افتاد رفتیم عمارت و رفتم خوابیدم رو تخت که یهو در باز شد و تهیونگ اومد تو سریع نشستم و بهس سوالی نگاه کردم
_چیه میخوای برم بیرون
اره.... یعنی تو گفتی اتاق دیگه ای داری
_اون موقتی بود الان که دیگه خوب شدی
ناراحت بالشتم برداشتم و رفتم سمت کاناپه و خوابیدم خواب بودم که یهو احساس کردم رو هواس چشمام نیمه باز کردم که دیدم تهیونگ که منو برداشته میخواد چیکار کنه تا اومدم جیغ بزنم که منو گذاشت رو تخت چشمام باز کردم و متعجب بهش نگاه کردم که یهو یچیزی تو گوشم اهنگ میخوند نگاه کردم هدفون بود برای چی که یهو کل خونه سفید شد رعدوبرق یعنی حواسش بود؟نه به اون بداخلاقیش نه به این نگران بودناش بلند شدم و با تعجب بهش نگاه کردم حواسش نبود داشت چراغ های اتاق روشن میکرد برگشت اتاق روشن شده بود و کمتر رعدوبرق به چشم میومد وقتی دید بیدار شدم سریع خودشو زد یه اون راه و رفت سمت حموم این چشه اینکه هنوز موهاش خشک نشده بود خوابیدم رو تخت و چشمام بستم ولی فکر و خیال اینکه تهیونگ امشب خیلی عجیب شده از سرم بیرون نمیرفت ۲۰ مین بعد یهو تخت بالا پایین شد. و حضور یک نفر کنار خودم حس کردم تهیونگ؟تهیونگ اینجا چیکار میکنه ؟هوفففف اومدی تو اتاقش خوابیدی انتظار داری بره روی کاناپه بخوابه دختر خنگ چشمام با همین فکرا گرم شد و به اغوش خواب و خیال رفتم
سه روز میگذره از اون روز تهیونگ فقط همون روز بود که انقدر هوام داشت البته چیزی پیش نیومد که بخواد مراقبم باشه ولی بازم اون لحن خشن و جدی و سردش رفتارای سردش هنوز هست امروز قراره بریم مهمونی به ساعت نگاه کردم ساعت ۶بود و من باید تا ۷ حاظر میبودم چون محل مهمونی خیلی دور بود و من هنوز فقط دوش گرفتم و هیچ کاری نکردم و الان همه شروع میکنن غرغر کردن مخصوصا کوک انگار اون شوهرم که انقدر غرغر میکنه شوهرم بیخیال برادرشوهرم با خیال هعیییی رفتم سمت کمد لباسام سعی کردم لباسی بردارم که تهیونگ گیر نده برگردونم یکی یکی لباسام کنار میزدم این کوتاه این زیادی بازه این خیلیی کوتاه تا رسیدم به لباس شیری بلندم خوب بود ولی حتما به خاطر سرشونه هاش تهیونگ گیر میده دیگه پوشیده تر از این ندارم رفتم پوشیدمش و رفتم سمت میز ارایشم و یه ارایش لایت خیلی ساده کردم و موهام باز با حالت موج دار باز گذاشتم و و کیفمو برداشتم و کفشامو پوشیدم و اومدم بیرون رفتم سمت اون داداش های افسانه ای رفتم پایین متوجه نگاه های سنگین و عصبی تهیونگ شدم این چشه ؟ رفتم پایین که
شرط
۱۹ لایک
۳۰ کامنت
که نشستن چرا این میخواد رانندگی کنه به کوک که پشتم نشسته بود سوالی نگاه کردم
°خودش میخواست رانندگی کنه
چشمام محکم بستم و قشنگ برگشتم سمت پنجره که راه افتاد رفتیم عمارت و رفتم خوابیدم رو تخت که یهو در باز شد و تهیونگ اومد تو سریع نشستم و بهس سوالی نگاه کردم
_چیه میخوای برم بیرون
اره.... یعنی تو گفتی اتاق دیگه ای داری
_اون موقتی بود الان که دیگه خوب شدی
ناراحت بالشتم برداشتم و رفتم سمت کاناپه و خوابیدم خواب بودم که یهو احساس کردم رو هواس چشمام نیمه باز کردم که دیدم تهیونگ که منو برداشته میخواد چیکار کنه تا اومدم جیغ بزنم که منو گذاشت رو تخت چشمام باز کردم و متعجب بهش نگاه کردم که یهو یچیزی تو گوشم اهنگ میخوند نگاه کردم هدفون بود برای چی که یهو کل خونه سفید شد رعدوبرق یعنی حواسش بود؟نه به اون بداخلاقیش نه به این نگران بودناش بلند شدم و با تعجب بهش نگاه کردم حواسش نبود داشت چراغ های اتاق روشن میکرد برگشت اتاق روشن شده بود و کمتر رعدوبرق به چشم میومد وقتی دید بیدار شدم سریع خودشو زد یه اون راه و رفت سمت حموم این چشه اینکه هنوز موهاش خشک نشده بود خوابیدم رو تخت و چشمام بستم ولی فکر و خیال اینکه تهیونگ امشب خیلی عجیب شده از سرم بیرون نمیرفت ۲۰ مین بعد یهو تخت بالا پایین شد. و حضور یک نفر کنار خودم حس کردم تهیونگ؟تهیونگ اینجا چیکار میکنه ؟هوفففف اومدی تو اتاقش خوابیدی انتظار داری بره روی کاناپه بخوابه دختر خنگ چشمام با همین فکرا گرم شد و به اغوش خواب و خیال رفتم
سه روز میگذره از اون روز تهیونگ فقط همون روز بود که انقدر هوام داشت البته چیزی پیش نیومد که بخواد مراقبم باشه ولی بازم اون لحن خشن و جدی و سردش رفتارای سردش هنوز هست امروز قراره بریم مهمونی به ساعت نگاه کردم ساعت ۶بود و من باید تا ۷ حاظر میبودم چون محل مهمونی خیلی دور بود و من هنوز فقط دوش گرفتم و هیچ کاری نکردم و الان همه شروع میکنن غرغر کردن مخصوصا کوک انگار اون شوهرم که انقدر غرغر میکنه شوهرم بیخیال برادرشوهرم با خیال هعیییی رفتم سمت کمد لباسام سعی کردم لباسی بردارم که تهیونگ گیر نده برگردونم یکی یکی لباسام کنار میزدم این کوتاه این زیادی بازه این خیلیی کوتاه تا رسیدم به لباس شیری بلندم خوب بود ولی حتما به خاطر سرشونه هاش تهیونگ گیر میده دیگه پوشیده تر از این ندارم رفتم پوشیدمش و رفتم سمت میز ارایشم و یه ارایش لایت خیلی ساده کردم و موهام باز با حالت موج دار باز گذاشتم و و کیفمو برداشتم و کفشامو پوشیدم و اومدم بیرون رفتم سمت اون داداش های افسانه ای رفتم پایین متوجه نگاه های سنگین و عصبی تهیونگ شدم این چشه ؟ رفتم پایین که
شرط
۱۹ لایک
۳۰ کامنت
۷.۷k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.