𝑀𝑂𝑂𝑁 𝐿𝐼𝐺𝐻𝑇シ︎♫︎ 𝙿𝙰𝚁𝚃20
خندم میگیره
کوک ماسکه صورتش و برمیداره
چشمام چهارتا میشه
ا/ت=ج.جئون جانگ کووووووووووووووووووووک؟
کوک=نشناختی مگه؟😲😂
ا/ت=ماسک زده بودییییی..
کوک=اسمم😐😂
ا/ت=فک کردم همینطوری گذاشتی رو خودتتتتتت!...پ.پس بنگتن چی؟
کوک=نههه...من پسرا رو تنها نمیزارم...از بی تی اسم نمیرم بیرون...مخصوصا وقتی که انقد پیشرفت داشتیم
ا/ت=پ.پس چی!؟
کوک=من فقط کمکه نگار میکنم همین...وگرنه نه خودم تو کارش نیستم
ا/ت=اگه پیدینیم بفهمه چییییی!؟
کوک=تو چیزی نگی نمیفهمه🙄😂
ا/ت=ولی یه قولی بدهههه به شرطییی
کوک=چه قولی؟
ا/ت=تا اخر با بیتیاس بمون
کوک=اون که باشهـــــــ
ا/ت=و نگار...
نگار=بله...؟
ا/ت=بچه ی...نایا و ته رو نکشین
نگار همه ی مشروبی که خورده بود یپره تو گلوش
نگار=وتففففففف آر یو فاکینگ کیدینگ مییییی!؟
ا/ت=من اون بچه رو میخوام...
کوک=میخوای زجر کشش کنی؟😂
نگار=واستا کوک...اینجا چخبره؟
ا/ت=اون بچه که تقصیری نداشته که بچه این زنیکه هرزه شده...نایا حقشه بمیره...ولی من میخوام بچش و بزرگ کنم
نگار خنده عصبی میکنه
نگار=اوکی...ولی خودت خواستی😂
ا/ت=بله😌
نگار چشمات و میبنده و میبرتت تو خونت
نگار=وقتی من رفتم چشبندت و باز کن باشه؟
ا/ت=خونه خودمه؟
نگار=اره نترس
نگار میره و چشمبندت و باز میکنی
انقد خوابت میومد که اصا نفهمیدی کجایی
رفتی رو مبل و با تلوزیونه روشن خوابت برد
چشمات گرم شد
خوابت برد
با کیلید انداختن پشته در بیدار شدی
اهمیت ندادی
چون فکر کردی شوگاس
بعده چند دیقه
چیزای گرمی و رو لبات حس کردی
و یچیزه خیسو گرم تر و وسطه سینه هات
چشمات باز شد
تهیونگ داشت میبوسیدت
تو هم همراهیش کردی
ولی هنوز نفهمیدی اون چیزه گرم وسطه سینه هات چی بود
آروم با یه لبخند از تهیونگ جدا شدی
تهیونگ روت خیمه زده بود ولی وقتی فهمید میخوای بشینی اروم پا شد
یونتان و دیدی که داره اروم سینه هات و گاز میگیره و لیس میزنه
تهیونگ=هوی یونتاااااااان!...اونا ماله منن!
یونتان یه نگاهی به تهیونگ کرد که تو چشماش خفه شوی خاصی موج میزد
ته=پدصگ برو اونور...
خندت گرفته بود
ته یونتان و بغل کرد
یونتان نمیشناختت برای همین هی بوت میکرد و لیست میزد بشناستت
ته=بسه ننت و به اندازه کافی بوس کردی
ا/ت=فک کردم ننش باید نایا باشه...
ته=بخدا اون بچه ماله من نیست...
ا/ت=اره میدونم😒
گوشیت زنگ خورد
نگار بود
ا/ت=الو
نگار=مهممممم...نایا وسطه زایمان طاقته درد و نداشت و الان تموم کرده...
ا/ت=طبیعی؟
نگار=اره...
ا/ت=ب.بچشـــــ
نگار=اونم مرده
ته صدارو شنید
نگار=فعلا باید برم
قطع کرد
ته بغض کرد
ا/ت=م.متاســــ
ته=میدونستم مرده...یعنی میدونستم جفتشون میمیرن...ولی خوشحالم...
نگات کرد و لبخند زد
بغلت کرد
ته=لطفا ببخش منو...من...متاسفم...تو همه چیمی
بغلش کردی
اشکاش و پاک کردی...
ته=میشه ماله من بشی؟🥺
بدونه جواب محکم لبه همو بوسیدین
کوک ماسکه صورتش و برمیداره
چشمام چهارتا میشه
ا/ت=ج.جئون جانگ کووووووووووووووووووووک؟
کوک=نشناختی مگه؟😲😂
ا/ت=ماسک زده بودییییی..
کوک=اسمم😐😂
ا/ت=فک کردم همینطوری گذاشتی رو خودتتتتتت!...پ.پس بنگتن چی؟
کوک=نههه...من پسرا رو تنها نمیزارم...از بی تی اسم نمیرم بیرون...مخصوصا وقتی که انقد پیشرفت داشتیم
ا/ت=پ.پس چی!؟
کوک=من فقط کمکه نگار میکنم همین...وگرنه نه خودم تو کارش نیستم
ا/ت=اگه پیدینیم بفهمه چییییی!؟
کوک=تو چیزی نگی نمیفهمه🙄😂
ا/ت=ولی یه قولی بدهههه به شرطییی
کوک=چه قولی؟
ا/ت=تا اخر با بیتیاس بمون
کوک=اون که باشهـــــــ
ا/ت=و نگار...
نگار=بله...؟
ا/ت=بچه ی...نایا و ته رو نکشین
نگار همه ی مشروبی که خورده بود یپره تو گلوش
نگار=وتففففففف آر یو فاکینگ کیدینگ مییییی!؟
ا/ت=من اون بچه رو میخوام...
کوک=میخوای زجر کشش کنی؟😂
نگار=واستا کوک...اینجا چخبره؟
ا/ت=اون بچه که تقصیری نداشته که بچه این زنیکه هرزه شده...نایا حقشه بمیره...ولی من میخوام بچش و بزرگ کنم
نگار خنده عصبی میکنه
نگار=اوکی...ولی خودت خواستی😂
ا/ت=بله😌
نگار چشمات و میبنده و میبرتت تو خونت
نگار=وقتی من رفتم چشبندت و باز کن باشه؟
ا/ت=خونه خودمه؟
نگار=اره نترس
نگار میره و چشمبندت و باز میکنی
انقد خوابت میومد که اصا نفهمیدی کجایی
رفتی رو مبل و با تلوزیونه روشن خوابت برد
چشمات گرم شد
خوابت برد
با کیلید انداختن پشته در بیدار شدی
اهمیت ندادی
چون فکر کردی شوگاس
بعده چند دیقه
چیزای گرمی و رو لبات حس کردی
و یچیزه خیسو گرم تر و وسطه سینه هات
چشمات باز شد
تهیونگ داشت میبوسیدت
تو هم همراهیش کردی
ولی هنوز نفهمیدی اون چیزه گرم وسطه سینه هات چی بود
آروم با یه لبخند از تهیونگ جدا شدی
تهیونگ روت خیمه زده بود ولی وقتی فهمید میخوای بشینی اروم پا شد
یونتان و دیدی که داره اروم سینه هات و گاز میگیره و لیس میزنه
تهیونگ=هوی یونتاااااااان!...اونا ماله منن!
یونتان یه نگاهی به تهیونگ کرد که تو چشماش خفه شوی خاصی موج میزد
ته=پدصگ برو اونور...
خندت گرفته بود
ته یونتان و بغل کرد
یونتان نمیشناختت برای همین هی بوت میکرد و لیست میزد بشناستت
ته=بسه ننت و به اندازه کافی بوس کردی
ا/ت=فک کردم ننش باید نایا باشه...
ته=بخدا اون بچه ماله من نیست...
ا/ت=اره میدونم😒
گوشیت زنگ خورد
نگار بود
ا/ت=الو
نگار=مهممممم...نایا وسطه زایمان طاقته درد و نداشت و الان تموم کرده...
ا/ت=طبیعی؟
نگار=اره...
ا/ت=ب.بچشـــــ
نگار=اونم مرده
ته صدارو شنید
نگار=فعلا باید برم
قطع کرد
ته بغض کرد
ا/ت=م.متاســــ
ته=میدونستم مرده...یعنی میدونستم جفتشون میمیرن...ولی خوشحالم...
نگات کرد و لبخند زد
بغلت کرد
ته=لطفا ببخش منو...من...متاسفم...تو همه چیمی
بغلش کردی
اشکاش و پاک کردی...
ته=میشه ماله من بشی؟🥺
بدونه جواب محکم لبه همو بوسیدین
۷۱.۸k
۲۷ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.