عشق صورتی من پارت ۱
دامیان
من 16 ساله شدم و یعنی 10 سال از عشق من به آنیا میگذره هنوز اون غرور مسخره جلوی گفتن عشقمو بهش گرفته امروز سر کلاس پیش لوکاس نشستم لوکاس تنها کسی بود که درباره ی عشق من به آنیا می دونست
لوکاس: هی داداش هنوز تو فکر آنیایی
دامیان :آره نمتونم احساسمو بهش بگم میشه کمکم کنی؟
لوکاس:اره حتما نظرت چیه که یه مهمونی تو باغمون بگیرم؟
دامیان: فک کنم جواب بده
لوکاس:هی بچه ها شب همه باغ من!!! دعوتین!!!
بچه ها :یسسسسسسسسسس!
شب مهمونی لوکاس
لوکاس: خوب داداش باید بهش بگی (زیر لبی)
دامیان :نه نمی تونم خیلی سخته!
لوکاس باشه (و از اونجا میره سمط آنیا و اون هول میده رو دامیان )
آنیا
یهو دیدیم لوکاس امد سمطم و بعد هولم داد خیلی سریع بود بعد که چشامو باز کردم دیدم،،،،،،،،،،
نویسنده: خوب بچه ها این پارت تموم شد برای پارت بعدی آماده باشین.🖇️
من 16 ساله شدم و یعنی 10 سال از عشق من به آنیا میگذره هنوز اون غرور مسخره جلوی گفتن عشقمو بهش گرفته امروز سر کلاس پیش لوکاس نشستم لوکاس تنها کسی بود که درباره ی عشق من به آنیا می دونست
لوکاس: هی داداش هنوز تو فکر آنیایی
دامیان :آره نمتونم احساسمو بهش بگم میشه کمکم کنی؟
لوکاس:اره حتما نظرت چیه که یه مهمونی تو باغمون بگیرم؟
دامیان: فک کنم جواب بده
لوکاس:هی بچه ها شب همه باغ من!!! دعوتین!!!
بچه ها :یسسسسسسسسسس!
شب مهمونی لوکاس
لوکاس: خوب داداش باید بهش بگی (زیر لبی)
دامیان :نه نمی تونم خیلی سخته!
لوکاس باشه (و از اونجا میره سمط آنیا و اون هول میده رو دامیان )
آنیا
یهو دیدیم لوکاس امد سمطم و بعد هولم داد خیلی سریع بود بعد که چشامو باز کردم دیدم،،،،،،،،،،
نویسنده: خوب بچه ها این پارت تموم شد برای پارت بعدی آماده باشین.🖇️
۲.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.