(من یه ددی دارم پارت ۳۹)
+عشقم ناراحت نباش دیگه
_نیستم
برش زمانی به صبح روز بعد
از زبان کوک:
برگشتیم سئول رفتم عمارت خودمون تا از مامان بابام خدافظی کنم لونا که همش گریه میکرد و همش خودشو مینداخت تو بغلم اینو چیکار کنم با هر قطره اشکی که میریخت انگار تیر میزدن به قلبم ولی زود بر میگردم با کمک لونا و بابام و عموم
_جونکوکی
+جونم بیبی
_قول میدی اتفاقی برات نیفته
+قول میدم تو هم قول میدی در نبود من دیگه اینقدر گریه نکنی
_نه نمیتونم الکی بهت قول بدم
+ای بابا فک کن من هنوز یه پسر عموی گند اخلاق که میشه اذیتت میکرد هستم و همونی که مث سگ ازش بدت میومد
_(خنده)
+قول بده
_قول میدم گریه نکنم من که آنچنان وکیل خوبی نیستم میدونی که تازه کارم ولی تمام سعیمو میکنم زود تر بیاریمت بیرون
+به عشقم اعتماد دارم مطمئنم که این کارو میکنی
بوسه ای به لبام زد خواستم جدا شدم که کمرمو گرفت و محکم تر بوسیدم محکم بغلم کرد و لبامو میخورد از هم جدا شدیم خدافظی کردیم و اون رفت بهش قول دادم گریه نکنم ولی اشکام خود به خودت از چشام سرازیر میشدن که دیدم بابام و عموم اومدن پیشم سریع اشکامو پاک کردم
&نگران نباش زیاد اونجا نمیمونه عزیزم
بابای کوک:اره دخترم با هم دیگه سه تایی درش میاریم از اونجا نگران نباش
_مرسی
هر دوشونو بغل کردم....
سه ماه بعد:
الان سه ماه از نبود کوک میگذره اوایل زیاد گریه میکردم ولی دیگه عادت کردم بعضی وقتا شبا هم نمیخوابم و پر تلاش کار میکنم تا جونکوک زود تر بیاد بیرون هر هفته میرم ملاقاتش و میبینمش و با هم کلی حرف میزنیم حتی نگهبان های اونجا هم از دستمون کلافه شدن و به عشق ما تعجب میکنن که چقدر همو دوست داریم مث امروز که الان روبه روش نشستم و دارم باهاش حرف میزنم
+عشقم
_جونم
+ببینم کارا چطور پیش میره
_نگران نباش تا چند ماهه دیگه میای بیرون
+چییییی چن ماه دیگه بابا دمت گرم تو دیگه کی هستی چقدر زود من دو سال حبس داشتم
_دیگه نداری با کمک بابا و عمو دیگه نداری
+خیلی دوستت دارم
_منم دوستت دارم یه خبر خیلی خوب هم برات دارم ولی دلم نمیخواد الان بهت بگم....
_نیستم
برش زمانی به صبح روز بعد
از زبان کوک:
برگشتیم سئول رفتم عمارت خودمون تا از مامان بابام خدافظی کنم لونا که همش گریه میکرد و همش خودشو مینداخت تو بغلم اینو چیکار کنم با هر قطره اشکی که میریخت انگار تیر میزدن به قلبم ولی زود بر میگردم با کمک لونا و بابام و عموم
_جونکوکی
+جونم بیبی
_قول میدی اتفاقی برات نیفته
+قول میدم تو هم قول میدی در نبود من دیگه اینقدر گریه نکنی
_نه نمیتونم الکی بهت قول بدم
+ای بابا فک کن من هنوز یه پسر عموی گند اخلاق که میشه اذیتت میکرد هستم و همونی که مث سگ ازش بدت میومد
_(خنده)
+قول بده
_قول میدم گریه نکنم من که آنچنان وکیل خوبی نیستم میدونی که تازه کارم ولی تمام سعیمو میکنم زود تر بیاریمت بیرون
+به عشقم اعتماد دارم مطمئنم که این کارو میکنی
بوسه ای به لبام زد خواستم جدا شدم که کمرمو گرفت و محکم تر بوسیدم محکم بغلم کرد و لبامو میخورد از هم جدا شدیم خدافظی کردیم و اون رفت بهش قول دادم گریه نکنم ولی اشکام خود به خودت از چشام سرازیر میشدن که دیدم بابام و عموم اومدن پیشم سریع اشکامو پاک کردم
&نگران نباش زیاد اونجا نمیمونه عزیزم
بابای کوک:اره دخترم با هم دیگه سه تایی درش میاریم از اونجا نگران نباش
_مرسی
هر دوشونو بغل کردم....
سه ماه بعد:
الان سه ماه از نبود کوک میگذره اوایل زیاد گریه میکردم ولی دیگه عادت کردم بعضی وقتا شبا هم نمیخوابم و پر تلاش کار میکنم تا جونکوک زود تر بیاد بیرون هر هفته میرم ملاقاتش و میبینمش و با هم کلی حرف میزنیم حتی نگهبان های اونجا هم از دستمون کلافه شدن و به عشق ما تعجب میکنن که چقدر همو دوست داریم مث امروز که الان روبه روش نشستم و دارم باهاش حرف میزنم
+عشقم
_جونم
+ببینم کارا چطور پیش میره
_نگران نباش تا چند ماهه دیگه میای بیرون
+چییییی چن ماه دیگه بابا دمت گرم تو دیگه کی هستی چقدر زود من دو سال حبس داشتم
_دیگه نداری با کمک بابا و عمو دیگه نداری
+خیلی دوستت دارم
_منم دوستت دارم یه خبر خیلی خوب هم برات دارم ولی دلم نمیخواد الان بهت بگم....
۷۸.۲k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.