رمان ۲۸
مامان د:باشه بریم بخوابیم
همه خوابیدیم منحرفا ارسلان با متین دیانا با نیکا خوب🤣
بعد خوشگذرونی برگشتیم تهرون
نیکا:دیاااا پاشو برین کافه آزاداسلامی فقط تزئینات مونده
دیانا:بدووو بریم
همه چید چیدیم
دیانا:رضا زنگ بزن به ارسلان بگو دیا حالش بده اردط ایجارم بده بدو
رضا:باسه اینش بامن
مکالمه
_بنال
+بنال چیه پدصگ
_خب بگو اااا
+خب چطور بگم
_جون به لبم کردییی بگو
+دیانا حالش بده لوکیشن میدم بیا اینجا
_ها چی دیانا چش سده وای خدا بفرست بدو
+باشه
صدا رو اسپیکر بود بچه ها جررر خوردن🤣🤣
جمعشون دوستانه بود بچه ها میدونست رلن
ارسلان:طریق حاظر شدم رفتم آدرسش ولی یه کافی رفتم تو همجی تاریک بوددد که وارد شدم وسط یه چراغ روشن شد رفتم جلو دقیقا زیر چراغ که اکیلیییی او صدای بچه ها اکو شد همه hbyberz zip toyyoo
ارسلان:باورم نمیشد که دیا آمد جلو
دیانا:تولدت مبارک عشقم
ارسلان:پس اینا زیر طره تو ها😐
دیانا:بله😈
بعد کلی جشن و کیکو خوش گذرونی
من دیانا رو با خدم بوردم خونم خونه ایی که دارم
ارسلان:دیانا
دیانا:بله
ارسلان :که لبشو قفل لبام کردم
...
بعد گردنشو بوصیدم
بعدشم سنهاشووو😐😐
دیانا:ارسلان نرو پایین تر
ارسلان:دیگه دیره
دیانا:اوف ارسلان کار دست خودمون میدیما
ارسلان:شلوارشو درولوردم کاملا لخت بودم من لخت بودم انداختمش رو تخت که....
دیانا:اییی
ارسلان:خوبی عشقم
دیانا:نه
ارسلان:حال کن
استغفرالله
صب
دیانا:با یه درد شدی بیدار شدم زیر دلم درد میکرد
ارسلان:بیدار شدی🥺💖
همه خوابیدیم منحرفا ارسلان با متین دیانا با نیکا خوب🤣
بعد خوشگذرونی برگشتیم تهرون
نیکا:دیاااا پاشو برین کافه آزاداسلامی فقط تزئینات مونده
دیانا:بدووو بریم
همه چید چیدیم
دیانا:رضا زنگ بزن به ارسلان بگو دیا حالش بده اردط ایجارم بده بدو
رضا:باسه اینش بامن
مکالمه
_بنال
+بنال چیه پدصگ
_خب بگو اااا
+خب چطور بگم
_جون به لبم کردییی بگو
+دیانا حالش بده لوکیشن میدم بیا اینجا
_ها چی دیانا چش سده وای خدا بفرست بدو
+باشه
صدا رو اسپیکر بود بچه ها جررر خوردن🤣🤣
جمعشون دوستانه بود بچه ها میدونست رلن
ارسلان:طریق حاظر شدم رفتم آدرسش ولی یه کافی رفتم تو همجی تاریک بوددد که وارد شدم وسط یه چراغ روشن شد رفتم جلو دقیقا زیر چراغ که اکیلیییی او صدای بچه ها اکو شد همه hbyberz zip toyyoo
ارسلان:باورم نمیشد که دیا آمد جلو
دیانا:تولدت مبارک عشقم
ارسلان:پس اینا زیر طره تو ها😐
دیانا:بله😈
بعد کلی جشن و کیکو خوش گذرونی
من دیانا رو با خدم بوردم خونم خونه ایی که دارم
ارسلان:دیانا
دیانا:بله
ارسلان :که لبشو قفل لبام کردم
...
بعد گردنشو بوصیدم
بعدشم سنهاشووو😐😐
دیانا:ارسلان نرو پایین تر
ارسلان:دیگه دیره
دیانا:اوف ارسلان کار دست خودمون میدیما
ارسلان:شلوارشو درولوردم کاملا لخت بودم من لخت بودم انداختمش رو تخت که....
دیانا:اییی
ارسلان:خوبی عشقم
دیانا:نه
ارسلان:حال کن
استغفرالله
صب
دیانا:با یه درد شدی بیدار شدم زیر دلم درد میکرد
ارسلان:بیدار شدی🥺💖
۳۹.۵k
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.