red moon
#red_moon
#ماه_سرخ
P1
خسته تر از همیشه دوباره خودمو انداختم روی تخت نفس عمیقی کشیدم و دوباره بلند شدم
نیاز به هوا داشتم ، از خونه رفتم بیرون و به سمت جنگل کنار خونه حرکت کردم
همینطوری که توی جنگل قدم می زدم توی تاریکی شب نوری چشمامو به سمت خودش جذب کرد
انگار نور آتیش بود و دود هم از اون مکان بیرون می زد
کمی جلو تر رفتم و پشت درخت بزرگی وایستادم
نگاهی به اونجا کردم
اول نور آتیش نمی گذاشت چیزی ببینم اما کم کم چشمم عادت کرد و دیدم .
چندتا پسر جون و خوشتیپ دور آتیش نشسته بودن
یکی شون که شبیه گربه بود داشت گیتار می زد
و یکی شون که قیافه خیلی قشنگی داشت و صدایی با وایب آرامش ، داشت آواز می خوند
باهم میریم ، دست در دست هم ...
غرق صدا شدم که یهو صدای خنده ایی شبیه که پاک کردن شیشه شنیدم
- بچه ها بیایین مارشمالو کباب کنیم
اونی که از همشون کوچیکتر و کوتاه تر به نظر می رسید گفت
جین همین العان کلی مارشمالو و شکلات داغ خوردی
چشمم به یکی از چادر هاشون افتاد که مردی با تتو های جالبی روی دستاش اومد بیرون
- کسی گفت شکلات داغ ، منم میخوام
اشتباهی پام رو گذاشتم روی شاخه که صدای بلندی داد
همه روشون رو کردن سمتم
از پشت درخت آروم رفتم جلو و گفتم
هی .... نترسید ..... من ....... اون پشت بودم
بلند ترینشون اومد جلو
- تو کی هستی اینجا چیکار داری ؟
من همینجا زندگی می کنم خونم یکمی اونور تره ، شما اینجا چیکار دارید ، صداتون منو کشوند اینجا
- هوم ، من یعنی ما برای تعطیلات اومدیم اینجا
من جاتون بودم شبو اینجا نمی خوابیدم
- چرا مگه اینجا چشه ؟
غیر از ترسناک بودنش و حیونای وحشی اینجا کلی حشره دارع ، شوخی نمی کنم خیلیا اینجا جونشونو از دست دادن
- همون خوش آوازه ( ته ته ) گفت : هیونگ العان چیکار کنیم ؟
عممم میتونید بیایید امشبو خونه من بمونید اما فردا یه فکری به حالتون بکنید
_______________________________________
نویسنده ها : @ayyyyyy9589 @bts.armi.yoongi.laver
#ماه_سرخ
P1
خسته تر از همیشه دوباره خودمو انداختم روی تخت نفس عمیقی کشیدم و دوباره بلند شدم
نیاز به هوا داشتم ، از خونه رفتم بیرون و به سمت جنگل کنار خونه حرکت کردم
همینطوری که توی جنگل قدم می زدم توی تاریکی شب نوری چشمامو به سمت خودش جذب کرد
انگار نور آتیش بود و دود هم از اون مکان بیرون می زد
کمی جلو تر رفتم و پشت درخت بزرگی وایستادم
نگاهی به اونجا کردم
اول نور آتیش نمی گذاشت چیزی ببینم اما کم کم چشمم عادت کرد و دیدم .
چندتا پسر جون و خوشتیپ دور آتیش نشسته بودن
یکی شون که شبیه گربه بود داشت گیتار می زد
و یکی شون که قیافه خیلی قشنگی داشت و صدایی با وایب آرامش ، داشت آواز می خوند
باهم میریم ، دست در دست هم ...
غرق صدا شدم که یهو صدای خنده ایی شبیه که پاک کردن شیشه شنیدم
- بچه ها بیایین مارشمالو کباب کنیم
اونی که از همشون کوچیکتر و کوتاه تر به نظر می رسید گفت
جین همین العان کلی مارشمالو و شکلات داغ خوردی
چشمم به یکی از چادر هاشون افتاد که مردی با تتو های جالبی روی دستاش اومد بیرون
- کسی گفت شکلات داغ ، منم میخوام
اشتباهی پام رو گذاشتم روی شاخه که صدای بلندی داد
همه روشون رو کردن سمتم
از پشت درخت آروم رفتم جلو و گفتم
هی .... نترسید ..... من ....... اون پشت بودم
بلند ترینشون اومد جلو
- تو کی هستی اینجا چیکار داری ؟
من همینجا زندگی می کنم خونم یکمی اونور تره ، شما اینجا چیکار دارید ، صداتون منو کشوند اینجا
- هوم ، من یعنی ما برای تعطیلات اومدیم اینجا
من جاتون بودم شبو اینجا نمی خوابیدم
- چرا مگه اینجا چشه ؟
غیر از ترسناک بودنش و حیونای وحشی اینجا کلی حشره دارع ، شوخی نمی کنم خیلیا اینجا جونشونو از دست دادن
- همون خوش آوازه ( ته ته ) گفت : هیونگ العان چیکار کنیم ؟
عممم میتونید بیایید امشبو خونه من بمونید اما فردا یه فکری به حالتون بکنید
_______________________________________
نویسنده ها : @ayyyyyy9589 @bts.armi.yoongi.laver
۱.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.