فن فیک bungo stray cats ( پارت ۱۶ )
( فصل ۲ : خواهران عجیب )
آکیو و آکیکو از سازمان خارج شدن و آکیکو شروع کرد به دویدن و بلند گفت :( حالا کجا بریم؟ ) آکیو سعی کرد تند تر راه بره و به آکیکو گفت :( صبر کن ... دقیقا چرا میدوی ؟ ) آکیکو ایستاد و گفت :( چون دلم میخواد ... بیا بریم بستنی بخوریم ) و آکیو همون جور که داشت راه میرفت از کنار آکیکو رد شد و گفت :( نه بریم خونه ) آکیکو خودش را رساند به آکیو و گفت :( خب پس چرا اومدی دنبالم اگه میخوای بری خونه ؟ ) آکیو جواب داد :( خب تو باید تا اینجای داستانم را بخوانی ) آکیکو اخم کرد و گفت :( چی ؟! نمیخوام ) آکیو هم با آرامش جواب داد :( خب شاید دلت بخواد اون یک میلیونی که بهم بدهکاری را پس بدی ) اکیکو سرش را پاین انداخت و با ناراحتی گفت :( باشه باشه میخونمش ) بعد چند دقیقه راه رفتن آکیکو یک دفعه خیلی بلند گفت :( حوصلم سر رفت ! ) آکیو موهای آکیکو را کشید و گفت :( آروم باش ) بعد مو هاش را ول کرد و گفت :( سکوت خیلی بهتر از اینکه صدای مسخره تو را بشنوم ) آکیکو هم با عصبانیت گفت :( چی ؟صدای من مسخره هست ؟ صدای من خیلی هم خوبه ) آکیکو آروم خندید و گفت :( صدات شبیه صدای کلاغی هست که داره میمیره ) آکیکو با عصبانیت گفت :( حالا نه انگار خودت صدای بلبل داری ) آکیکو سرش را بالا گرفت و گفت :( آره ... چیه حسودی میکنی کلاغ کوچولو ) آکیکو به لباس های آکیو اشاره کرد و گفت :( من کسی نیستم که همیشه مشکی می پوشه ... اینم اخه لباسه تو مسپوشی ؟ شبیه قاتل ها میشی ) آکیو آروم جواب داد :( نه تو خوبی که همش صورتی می پوشی ... مسخره ) آکیکو خندید و گفت :( میدونی من افسرده نیستم مثل تو ) آکیو آروم زیر لب گفت :( من افسرده نیستم ) آکیکو هم بلند گفت :( واقعا پس چرا هیچ دوستی نداری ؟ همیشه تنهایی ؟ ) آکیو روش را کرد به آکیکو و گفت :( چه ربطی داره ؟! من با تنهایی مشکلی ندارم ... تازه من یک دوست دارم ) آکیکو دست به سینه ایستاد و گفت :( آره حتما اونم بابا هست )
#انیمه #مانگا #کمیک #سگ_های_ولگرد_بانگو #گربه_های_ولگرد_بانگو #اکیو #دازای_اکیو
#anime #bunguo_stray_dogs #bsd #manga #akio #dazai_akio #bunguo_stray_cats
آکیو و آکیکو از سازمان خارج شدن و آکیکو شروع کرد به دویدن و بلند گفت :( حالا کجا بریم؟ ) آکیو سعی کرد تند تر راه بره و به آکیکو گفت :( صبر کن ... دقیقا چرا میدوی ؟ ) آکیکو ایستاد و گفت :( چون دلم میخواد ... بیا بریم بستنی بخوریم ) و آکیو همون جور که داشت راه میرفت از کنار آکیکو رد شد و گفت :( نه بریم خونه ) آکیکو خودش را رساند به آکیو و گفت :( خب پس چرا اومدی دنبالم اگه میخوای بری خونه ؟ ) آکیو جواب داد :( خب تو باید تا اینجای داستانم را بخوانی ) آکیکو اخم کرد و گفت :( چی ؟! نمیخوام ) آکیو هم با آرامش جواب داد :( خب شاید دلت بخواد اون یک میلیونی که بهم بدهکاری را پس بدی ) اکیکو سرش را پاین انداخت و با ناراحتی گفت :( باشه باشه میخونمش ) بعد چند دقیقه راه رفتن آکیکو یک دفعه خیلی بلند گفت :( حوصلم سر رفت ! ) آکیو موهای آکیکو را کشید و گفت :( آروم باش ) بعد مو هاش را ول کرد و گفت :( سکوت خیلی بهتر از اینکه صدای مسخره تو را بشنوم ) آکیکو هم با عصبانیت گفت :( چی ؟صدای من مسخره هست ؟ صدای من خیلی هم خوبه ) آکیکو آروم خندید و گفت :( صدات شبیه صدای کلاغی هست که داره میمیره ) آکیکو با عصبانیت گفت :( حالا نه انگار خودت صدای بلبل داری ) آکیکو سرش را بالا گرفت و گفت :( آره ... چیه حسودی میکنی کلاغ کوچولو ) آکیکو به لباس های آکیو اشاره کرد و گفت :( من کسی نیستم که همیشه مشکی می پوشه ... اینم اخه لباسه تو مسپوشی ؟ شبیه قاتل ها میشی ) آکیو آروم جواب داد :( نه تو خوبی که همش صورتی می پوشی ... مسخره ) آکیکو خندید و گفت :( میدونی من افسرده نیستم مثل تو ) آکیو آروم زیر لب گفت :( من افسرده نیستم ) آکیکو هم بلند گفت :( واقعا پس چرا هیچ دوستی نداری ؟ همیشه تنهایی ؟ ) آکیو روش را کرد به آکیکو و گفت :( چه ربطی داره ؟! من با تنهایی مشکلی ندارم ... تازه من یک دوست دارم ) آکیکو دست به سینه ایستاد و گفت :( آره حتما اونم بابا هست )
#انیمه #مانگا #کمیک #سگ_های_ولگرد_بانگو #گربه_های_ولگرد_بانگو #اکیو #دازای_اکیو
#anime #bunguo_stray_dogs #bsd #manga #akio #dazai_akio #bunguo_stray_cats
۴۰.۸k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱