دوپارتی جونگ کوک
حالا که اینطوریه منم بلدم چطور تورو اذیت کنم جئون جونگ کوک!..دستامو دور گردنش انداختم و به جونگ کوک نگاه کردم چشماش شده بود کاسه ی خون!..یه دفعه به دختره چیزی گفت..داشت همه جای دختره رو لmس کرد و به من نگاه میکرد!..عه اینطوریه!...از پسره جدا شدم و رفتم و شروع کردم به خوردن الکل...حسابی مست شده بودم..یهو یه پسر نشست کنارم و دستشو روی رونم گذاشت و لmس میکرد یه دفعه دستشو برد بالا و روی پوsیم گذاشت که یهو چشمم افتاد به جونگ کوک که با چشمای به خون نشسته داشت میومد سمتم...جونگ کوک سریع پسره رو ازم جدا کرد و کوبید زمین تا جایی که میخورد کتکش زد..بعد اومد سمت من..
_هیچ معلوم هست داری چه غلطی میکنی؟اصلا تو چت شده؟(عربده)
+ولم کن حال ندارم(مست)
_ولت کنم که بری به همه ی مردای اینجا بدی؟
یه دفعه بلندم کرد و رفت سمت ماشین و پرتم کرد داخل ماشین و راه افتاد.....وقتی رسیدیم منو از ماشین پیاده کرد و براید استایل بغلم کرد و راه افتاد داخل.....
***توجه توجه این قسمت اسمات است نمیخواهید نخونید***
راستش دیروز با اون دختره که کلی هیت داد صلح کردم و قرار گذاشتیم که دیگه اسمات نویسی نباشه ولی خیلیا گفتن که بنویسم منم تصمیم گرفتم که به کارم ادامه بدم شرمندهههه که قولم رو شکستم😁
××قابل توجه هیچکدام از اینا واقعی نیست و همه بر اساس تخیل یک آرمی است××
*********
پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد و شروع کرد به درآوردن لباساش و لباسای منم درآورد...بعد از اینکه کاملا لخt بودم شروع کرد به مارک دار کردن گرdنم و گaز و مk های محکمی از گردنم میگرفت و جاش رو لیس میزد......خشن تصور کنید......بعد چند مین با حس داغی فهمیدم داخلم خالی شده..روی تخت کنارم دراز کشید و از پشت بغلم کرد و زیر دلم رو ماساژ میداد...
_بیب چرا اون کارو کردی؟چرا با اون مرد رقصیدی؟
+همش بخاطر تو بود..من خواستم باهم برقصیم ولی تو پیش اون دختره رفتی!
_خب بیب تو بهم چیزی نگفتی..تازه اون فقط یه دنس ساده بود..
+من فکر کردم داری بهم خیانت میکنی..
_آخه با یه دنس؟
+قول بده دیگه این کارو نکنی..
_قول میدم تو هم بهم قول بده دیگه بهم شک نکنی..
+منم بهت قول میدم..
یه دفعه برگشتم سمتش که لbاشو روی لbام گذاشت و آروم میbوسید منم باهاش همکاری میکردم...
الان دوسال از اون موقع میگذره و من جونگ کوک و چه جونگ پسرکوچولوم کنار هم زندگی میکنیم....
◇◇پایان...
خب اینم بخاطر درخواست یکی از فالوورام که دیروز تولدش بود گذاشتم💜تولدت مبارک کیوتییی🥳💜راستی ببخشید اگه زیاد خوب نشد چون من اولین بارم بود که دوپارتی نوشتم😁
راستی نتونستم پارت جدید فیک معشوقه رو بنویسم خیلی ببخشید😔
از این به بعد ساعت ۸ فیک معشوقه رو آپ میکنم چون یکی گفت از ساعت ۹ درس میخونه و خیلیا هم گفتن ساعت ۸ بزارم😁
_هیچ معلوم هست داری چه غلطی میکنی؟اصلا تو چت شده؟(عربده)
+ولم کن حال ندارم(مست)
_ولت کنم که بری به همه ی مردای اینجا بدی؟
یه دفعه بلندم کرد و رفت سمت ماشین و پرتم کرد داخل ماشین و راه افتاد.....وقتی رسیدیم منو از ماشین پیاده کرد و براید استایل بغلم کرد و راه افتاد داخل.....
***توجه توجه این قسمت اسمات است نمیخواهید نخونید***
راستش دیروز با اون دختره که کلی هیت داد صلح کردم و قرار گذاشتیم که دیگه اسمات نویسی نباشه ولی خیلیا گفتن که بنویسم منم تصمیم گرفتم که به کارم ادامه بدم شرمندهههه که قولم رو شکستم😁
××قابل توجه هیچکدام از اینا واقعی نیست و همه بر اساس تخیل یک آرمی است××
*********
پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد و شروع کرد به درآوردن لباساش و لباسای منم درآورد...بعد از اینکه کاملا لخt بودم شروع کرد به مارک دار کردن گرdنم و گaز و مk های محکمی از گردنم میگرفت و جاش رو لیس میزد......خشن تصور کنید......بعد چند مین با حس داغی فهمیدم داخلم خالی شده..روی تخت کنارم دراز کشید و از پشت بغلم کرد و زیر دلم رو ماساژ میداد...
_بیب چرا اون کارو کردی؟چرا با اون مرد رقصیدی؟
+همش بخاطر تو بود..من خواستم باهم برقصیم ولی تو پیش اون دختره رفتی!
_خب بیب تو بهم چیزی نگفتی..تازه اون فقط یه دنس ساده بود..
+من فکر کردم داری بهم خیانت میکنی..
_آخه با یه دنس؟
+قول بده دیگه این کارو نکنی..
_قول میدم تو هم بهم قول بده دیگه بهم شک نکنی..
+منم بهت قول میدم..
یه دفعه برگشتم سمتش که لbاشو روی لbام گذاشت و آروم میbوسید منم باهاش همکاری میکردم...
الان دوسال از اون موقع میگذره و من جونگ کوک و چه جونگ پسرکوچولوم کنار هم زندگی میکنیم....
◇◇پایان...
خب اینم بخاطر درخواست یکی از فالوورام که دیروز تولدش بود گذاشتم💜تولدت مبارک کیوتییی🥳💜راستی ببخشید اگه زیاد خوب نشد چون من اولین بارم بود که دوپارتی نوشتم😁
راستی نتونستم پارت جدید فیک معشوقه رو بنویسم خیلی ببخشید😔
از این به بعد ساعت ۸ فیک معشوقه رو آپ میکنم چون یکی گفت از ساعت ۹ درس میخونه و خیلیا هم گفتن ساعت ۸ بزارم😁
۵.۷k
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.