پارت ۳۹ فصل ۲
تهیونگ ویو*
باید به نیلا بگم امادشه... قراره برن خونه مرود علاقش... شاید با دیدن اونجا یکم از خاطراتش یادش بیاد
€نیلا یکم دیگه کوک میاد دنبالت برو اماده شو...
+کوک قابل اعتماده؟
€بیشتر از هرکسی که فکر کنی
+اها
€منم میرم وسایلم رو اماده میکنم...
+باشه
و رفتم وسایلم رو اماده کردم
و رفتم پایین و منتظر نیلا بودم.... یهو اومد که از بامزگیش تو اون لباس خندم گرفت...
نیلا یک دختره کوچولو و هات بود ولی اصلا کیوت نبود... یعنی من فکر میکردم نیست... ولی تو این لباسا یک کیوت خالص چلوندنی بود.... یک بلوز استین بلند گشاد قهوه ای روشن مخملی ... که استیناش از بلندی جمع شده بود... یک کلاهم داشت که دوتا گوش خرگوش داشت... با یک دامن تقریبا هم رنگش... یک بوت بلند نسکافه ای که تا زانوهاش بود... با موهاش که جدیدا رنگ کرده بود که چند رنگ بود....ترکیبی از نسکافه ای قهوه ای روشن و تیره... با یکم رنگ استخونی... واقعا ترکیب قشنگی بود... یکمی از موهای جلوش رو خرگوشی بسته بود که کیوت یش رو دوبرابر میکرد... میترسیدم یروز کوک بتونه مال خودش بکنه... چون معلوم نیست از کیوتی این دختر باهاش چیکار کنه😂
+کجاییییی
€ها؟.. اماده ای؟... بریم
+بریم...
نیلا ویو*
از خونه بیرون رفتیم پ همین که در رو باز کردیم دیدم یک لکسوز سیاه جلوی دره... خیلی خوشگل بود و برق میزد از تمیزی.. با تموم ثروتی که من دارم بازم در برابر هیچ ماشینی نمیتونم مقاومت کنم... دقیقا ماشین مورد علاقم بود.. ( خودم😂)
یک مرد خیلی خوشتیپ و خوش قد و رعنا به ماشین تکیه داده بود و سرش پایین بود و داشت با ساعتش ور میرفت... لباس های کامل سیاهش دیوونه کننده بود.. یهو سرش رو بالا اورد و دیدم کوکه
+اعه این که دابش خودمه....نباس رو داشم کراش بزنم...😂*زیر لب
€ما اومدیم
کوک ویو*
وقتی تهیونگ صدام زد سرم رو اوردم بالا و دیدم که کلی چمدون جلومه... یهو یک نفر از پشتون بیرون اومد... یک چهره و تیپ خیلی کیوت و خوردنی... دلم میخواست بگیرم محکم بقلش کنم و فشارش بدم تا خفه بشه
-بریم؟
+بریم
و رفتیم...
فرودگاه*
:پرواز ۲۰۷ سئول -فرانسه...
€او خب من باید برم
+خدافظ داداشی و بغل میکنه
-خدافظ ته... مواظب خودت باش...
و همو بغل میکنن
و بعد رفتنش...
-خب دیگه ماهم باید بریم..
+اره بریم...
و رفتن خونه نیلا
+کوک یچیزی بگم؟
-بگو...
+کلید..
-وایییی
+حالا چیکار کنیم؟
-بریم خونه ته کلید رو برداریم
+کلید این یکی روهم یادم رفته بگیرم...
-شت
+چیکار کنیم؟
-نگران نباش..
+یعنی چی نگران نباش؟؟ الان جایی نداریم بریم... میگی نگران نباش؟ *عصبانی کیوت
از کیوت بازیاش خندم گرفته بود
-*لبخند
+چرا میخندی؟ *کیوت عصبی
-بابا من کم کسی نیستمااا
+ها؟
-من خودم خونه دارم...
+اها....
باید به نیلا بگم امادشه... قراره برن خونه مرود علاقش... شاید با دیدن اونجا یکم از خاطراتش یادش بیاد
€نیلا یکم دیگه کوک میاد دنبالت برو اماده شو...
+کوک قابل اعتماده؟
€بیشتر از هرکسی که فکر کنی
+اها
€منم میرم وسایلم رو اماده میکنم...
+باشه
و رفتم وسایلم رو اماده کردم
و رفتم پایین و منتظر نیلا بودم.... یهو اومد که از بامزگیش تو اون لباس خندم گرفت...
نیلا یک دختره کوچولو و هات بود ولی اصلا کیوت نبود... یعنی من فکر میکردم نیست... ولی تو این لباسا یک کیوت خالص چلوندنی بود.... یک بلوز استین بلند گشاد قهوه ای روشن مخملی ... که استیناش از بلندی جمع شده بود... یک کلاهم داشت که دوتا گوش خرگوش داشت... با یک دامن تقریبا هم رنگش... یک بوت بلند نسکافه ای که تا زانوهاش بود... با موهاش که جدیدا رنگ کرده بود که چند رنگ بود....ترکیبی از نسکافه ای قهوه ای روشن و تیره... با یکم رنگ استخونی... واقعا ترکیب قشنگی بود... یکمی از موهای جلوش رو خرگوشی بسته بود که کیوت یش رو دوبرابر میکرد... میترسیدم یروز کوک بتونه مال خودش بکنه... چون معلوم نیست از کیوتی این دختر باهاش چیکار کنه😂
+کجاییییی
€ها؟.. اماده ای؟... بریم
+بریم...
نیلا ویو*
از خونه بیرون رفتیم پ همین که در رو باز کردیم دیدم یک لکسوز سیاه جلوی دره... خیلی خوشگل بود و برق میزد از تمیزی.. با تموم ثروتی که من دارم بازم در برابر هیچ ماشینی نمیتونم مقاومت کنم... دقیقا ماشین مورد علاقم بود.. ( خودم😂)
یک مرد خیلی خوشتیپ و خوش قد و رعنا به ماشین تکیه داده بود و سرش پایین بود و داشت با ساعتش ور میرفت... لباس های کامل سیاهش دیوونه کننده بود.. یهو سرش رو بالا اورد و دیدم کوکه
+اعه این که دابش خودمه....نباس رو داشم کراش بزنم...😂*زیر لب
€ما اومدیم
کوک ویو*
وقتی تهیونگ صدام زد سرم رو اوردم بالا و دیدم که کلی چمدون جلومه... یهو یک نفر از پشتون بیرون اومد... یک چهره و تیپ خیلی کیوت و خوردنی... دلم میخواست بگیرم محکم بقلش کنم و فشارش بدم تا خفه بشه
-بریم؟
+بریم
و رفتیم...
فرودگاه*
:پرواز ۲۰۷ سئول -فرانسه...
€او خب من باید برم
+خدافظ داداشی و بغل میکنه
-خدافظ ته... مواظب خودت باش...
و همو بغل میکنن
و بعد رفتنش...
-خب دیگه ماهم باید بریم..
+اره بریم...
و رفتن خونه نیلا
+کوک یچیزی بگم؟
-بگو...
+کلید..
-وایییی
+حالا چیکار کنیم؟
-بریم خونه ته کلید رو برداریم
+کلید این یکی روهم یادم رفته بگیرم...
-شت
+چیکار کنیم؟
-نگران نباش..
+یعنی چی نگران نباش؟؟ الان جایی نداریم بریم... میگی نگران نباش؟ *عصبانی کیوت
از کیوت بازیاش خندم گرفته بود
-*لبخند
+چرا میخندی؟ *کیوت عصبی
-بابا من کم کسی نیستمااا
+ها؟
-من خودم خونه دارم...
+اها....
۳.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.