p4
p4
ویو جونگ کوک:
از خواب بیدار شدم دست و صورتم رو شستم رفتم پایین غذام رو خوردم و لباسم رو پوشیدم و رفتم شرکت (لباسش اسلاید دوم)
ات ویو:
صبح از خواب بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم یکم آرایش کردم و لباس پوشیدم رفتم شرکت (لباسش اسلاید سوم)
رسیدم و برای آقای جئون قهوه بردم و امروز کار هاش رو بگم
در زدم
ویو جونگ کوک:
داشتم کارهام رو انجام میدادم که صدای در اومد
جونگ کوک:بفرمایید
ات:سلام براتون قهوه آوردم و اومدم که کار های امروزتون رو بگم
جونگ کوک: خب میشنوم
ات:امروز فقط ساعت ۲ جلسه دارید همین
جونگ کوک:اوک ات تو میتونی وقت ناهار بیای بریم جایی غذا بخوریم؟
ات:امم خوب ... باشه
جونگ کوک: 🙂 خوبه میتونی بری حالا
ات رفتش
یه چند روزیه حس میکنم به ات علاقه دارم امروز بهش اعتراف میکنم
ات توی اتاق کارش:
چرا بهم گفت وقت ناهار باهم غذا بخوریم؟شاید کارم داره؟ .........
چند روزیه که روی جونگ کوک کراش زدم
(خجالت بکش دخترم 😐 )
چند ساعت بعد وقت ناهار:
جونگ کوک :
داشتم با ات غذا میخوردم که گفتم
جونگ کوک:ات میخواستم یه چیزی بهت بگم...
ات:بله
جونگ کوک:راستش چند وقتیه بهت علاقه دارم میخواستم بگم که بیبی من میشی🥺❤️
ات:عامم خوب راستش منم خیلی دوست دارم☺️
جونگ کوک:یع......یعنی.....یعنی تو العان بیبی منی ؟....
(بچم هنو تو شوکه)
ات:آره بانی کوچولو
از زبان خودم:
جونگ کوک ات رو بغل کرد و بعد غذا رفتن شرکت
جونگ کوک:لطفا همه جمع بشین . . . . . امروز کار رو زودتر تموم میکنیم میتونین برین خونه هاتون
جونگ کوک در گوش ات:
ات تو با من بیا میخوام یکم بریم بیرون
ات:اوک
ات و جونگ کوک رفتن و باهم خوش گذروندن و شهر بازی و این جور چیزا رفتن
جونگ کوک:میگم بیبی میشه بیای پیش من زندگی کنی
(پسرم چنگده پرویی بزار حداقل چندروز بشه)
ات: آخه . . .
جونگ کوک:(قیافه کیوت)
ات:خب . . . باشه
جونگ کوک:هورااااا
بریم خونمون رو بهت نشون بدم؟
ات:بریم بانی
________________________
شرایط پارت بعدی
لایک:۵
ویو جونگ کوک:
از خواب بیدار شدم دست و صورتم رو شستم رفتم پایین غذام رو خوردم و لباسم رو پوشیدم و رفتم شرکت (لباسش اسلاید دوم)
ات ویو:
صبح از خواب بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم یکم آرایش کردم و لباس پوشیدم رفتم شرکت (لباسش اسلاید سوم)
رسیدم و برای آقای جئون قهوه بردم و امروز کار هاش رو بگم
در زدم
ویو جونگ کوک:
داشتم کارهام رو انجام میدادم که صدای در اومد
جونگ کوک:بفرمایید
ات:سلام براتون قهوه آوردم و اومدم که کار های امروزتون رو بگم
جونگ کوک: خب میشنوم
ات:امروز فقط ساعت ۲ جلسه دارید همین
جونگ کوک:اوک ات تو میتونی وقت ناهار بیای بریم جایی غذا بخوریم؟
ات:امم خوب ... باشه
جونگ کوک: 🙂 خوبه میتونی بری حالا
ات رفتش
یه چند روزیه حس میکنم به ات علاقه دارم امروز بهش اعتراف میکنم
ات توی اتاق کارش:
چرا بهم گفت وقت ناهار باهم غذا بخوریم؟شاید کارم داره؟ .........
چند روزیه که روی جونگ کوک کراش زدم
(خجالت بکش دخترم 😐 )
چند ساعت بعد وقت ناهار:
جونگ کوک :
داشتم با ات غذا میخوردم که گفتم
جونگ کوک:ات میخواستم یه چیزی بهت بگم...
ات:بله
جونگ کوک:راستش چند وقتیه بهت علاقه دارم میخواستم بگم که بیبی من میشی🥺❤️
ات:عامم خوب راستش منم خیلی دوست دارم☺️
جونگ کوک:یع......یعنی.....یعنی تو العان بیبی منی ؟....
(بچم هنو تو شوکه)
ات:آره بانی کوچولو
از زبان خودم:
جونگ کوک ات رو بغل کرد و بعد غذا رفتن شرکت
جونگ کوک:لطفا همه جمع بشین . . . . . امروز کار رو زودتر تموم میکنیم میتونین برین خونه هاتون
جونگ کوک در گوش ات:
ات تو با من بیا میخوام یکم بریم بیرون
ات:اوک
ات و جونگ کوک رفتن و باهم خوش گذروندن و شهر بازی و این جور چیزا رفتن
جونگ کوک:میگم بیبی میشه بیای پیش من زندگی کنی
(پسرم چنگده پرویی بزار حداقل چندروز بشه)
ات: آخه . . .
جونگ کوک:(قیافه کیوت)
ات:خب . . . باشه
جونگ کوک:هورااااا
بریم خونمون رو بهت نشون بدم؟
ات:بریم بانی
________________________
شرایط پارت بعدی
لایک:۵
۱۶.۱k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.