پارت ۸
ا.ت: چرا مثل گاو سرتو میندازی میای تو آخه
تهیونگ: آخه من یادم میره هی یه دختر منحرف اومده اینجا
ا.ت: من منحرفم یا تو که میای تو حموم
تهیونگ: گفتم که من......
جیمین: چه مرگتونه بگیرید بخوابیدددد
ا.ت: فردا حسابتو میرسم آقای کیم
تهیونگ: حالا میبینیم
رفتم روی تختم و دراز کشیدم
کم کم چشمام بسته شد و خوابم برد
*صبح
خمیازه ای کشیدم و روی تخت نشستم
اخیییی چه خواب خوبی دیدم
به دوروبرم نگاه کردم هیچ کس تو اتاق نبود
بلند شدم و لباسام رو عوض کردم
اینا کجا رفتن
رفتم بیرون و دنبالشون گشتم همه یجا جمع شده بودن و ورزش میکردن
جیسون و بچه ها رو دیدم و رفتم پیششون
جیسون: سلاممم خوب خوابیدی کلک
ا.ت: هی منظورت چیه!!
+: خانم ا.ت دیر که بیدار شدین اینجا حرف هم میزنین ساکت شید
ا.ت: خب مگه نیومدیم بخوابیم خود شما هم بزارن تا لنگ ظهر میخوابید
همه شروع به خندیدن کردن که معلم چپ چپ نگام کرد
+: خب انگار خیلی بلدید بیاید اینجا و یه پا وایسید
معلم کینه ای آخه سر صبحی کی ورزش میکنه
رفتم پیشش و یه پا وایسادم هی تعادلمو از دست میدادم و میوفتادم
+: آقای جئون بیاید به بچه ها یکم نرمش بدید شما توی ورزش عالی هستید
به جونگ کوک با لبخند نگاه میکرد ایششش فکر کنم گی هستااا://
کوک اومد پیشم و شروع به نرمش دادن شد من بدبخت هم داشتم با یه لنگه پا اونجا تلف میشدم
اومدم پامو یکم جا به جا کنم که پام پیچ خورد و شلپ داشتم روی معلم می افتادم که روی هوا معلق موندم
جونگ کوک: خوبی؟پات خوبه؟
ا.ت: آیییی پام درد میکنه
کوک: میتونی راه بری؟
ا.ت: نمیدونم نه
بلندم کرد و براید استایل بغلم کرد
همه داشتن با تعجب بهمون نگاه میکردم بعضی ها هم تو چشاشون حسادت رو میدیدم
کوک منو روی صندلی گزاشت و پیش پام نشست
...................................
تهیونگ: آخه من یادم میره هی یه دختر منحرف اومده اینجا
ا.ت: من منحرفم یا تو که میای تو حموم
تهیونگ: گفتم که من......
جیمین: چه مرگتونه بگیرید بخوابیدددد
ا.ت: فردا حسابتو میرسم آقای کیم
تهیونگ: حالا میبینیم
رفتم روی تختم و دراز کشیدم
کم کم چشمام بسته شد و خوابم برد
*صبح
خمیازه ای کشیدم و روی تخت نشستم
اخیییی چه خواب خوبی دیدم
به دوروبرم نگاه کردم هیچ کس تو اتاق نبود
بلند شدم و لباسام رو عوض کردم
اینا کجا رفتن
رفتم بیرون و دنبالشون گشتم همه یجا جمع شده بودن و ورزش میکردن
جیسون و بچه ها رو دیدم و رفتم پیششون
جیسون: سلاممم خوب خوابیدی کلک
ا.ت: هی منظورت چیه!!
+: خانم ا.ت دیر که بیدار شدین اینجا حرف هم میزنین ساکت شید
ا.ت: خب مگه نیومدیم بخوابیم خود شما هم بزارن تا لنگ ظهر میخوابید
همه شروع به خندیدن کردن که معلم چپ چپ نگام کرد
+: خب انگار خیلی بلدید بیاید اینجا و یه پا وایسید
معلم کینه ای آخه سر صبحی کی ورزش میکنه
رفتم پیشش و یه پا وایسادم هی تعادلمو از دست میدادم و میوفتادم
+: آقای جئون بیاید به بچه ها یکم نرمش بدید شما توی ورزش عالی هستید
به جونگ کوک با لبخند نگاه میکرد ایششش فکر کنم گی هستااا://
کوک اومد پیشم و شروع به نرمش دادن شد من بدبخت هم داشتم با یه لنگه پا اونجا تلف میشدم
اومدم پامو یکم جا به جا کنم که پام پیچ خورد و شلپ داشتم روی معلم می افتادم که روی هوا معلق موندم
جونگ کوک: خوبی؟پات خوبه؟
ا.ت: آیییی پام درد میکنه
کوک: میتونی راه بری؟
ا.ت: نمیدونم نه
بلندم کرد و براید استایل بغلم کرد
همه داشتن با تعجب بهمون نگاه میکردم بعضی ها هم تو چشاشون حسادت رو میدیدم
کوک منو روی صندلی گزاشت و پیش پام نشست
...................................
۷.۲k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.