جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۳
(خودم به شخصه از شرط متنفرم!)
ادمین ویو:
اعضا سریع عقب رفتن و مردم جیغ کشیدن و پی دی نیم سفید شد و جونگکوک زیر دستای ات می لرزید و دستشو که از ترس شل شده بود گذاشت روی ساعد ات که رو گلوش بود می تونست با یه حرکت اونو از خودش دور کنه ولی مشکل تفنگی بود که به سرش فشرده می شد
جانگ:موران!
چشمای موران رفت سمت جانگ
جانگ:حساب تو با منه اونو ولش کن
پی دی نیم:تو این دخترو میشناسی؟!(عصبی)
جانگ:من بهت پول می دم قسم می خورم
ات:می دونی من همه جا چشم دارم اگه پی دی نیم همچین پولی رو به حسابت بریزه یا حالا هرکس دیگه من می فهمم حتی اگه حقوقتم زیاد کنه پس چیزی که ازت میخوام اینکه که پولو جور کنی که البته حدودا یه سه سالی میشه توی این مدت این پسر پیش من میمونه هر خطایی ازت حتی گرفتن کار جدید سر بزنه فقط جون این پسرو به خطر می ندازه اینقد این کارو ادامه میدی تا پول جور شه فرستادن پلیس دنبال من فقط اوضاع رو بد می کنه
تمام این مدت نفس داغش روی گردن جونگکوک بود
عقب عقب رفت و با لبخندی تحدیدامیز به اعضا نگاهی کرد که اشکاشون می خواست بریزه و ترسیده بودن و اونجا رو ترک کرد
جونگکوکو گذاشتن توی ماشین و پارچهایی دور چشماش بستن جونگکوک از ترس نمی تونست تکون بخوره و تازه فهمید هی نفسو حبس می کرده
بدتر از همه اینکه اون دختری که بهش گفته بودن موران کنار خودش بود و عطرش تو ریه هاش جا خوش کرده بود از همین حالا هم می تونست حدس یزنه عطرش چیه
یه مدل بالا و گرون و تند(هرچی دوس دارید)
صدای دختری اومد
هانا:موران کجا می خوای ببریش
ات:عمارت باید تمام حواسم بهش باشه
هانا:خب پس...
ماشین افتاد تتوی یه پیچ تند و این باعث شد که جونگکوک کمی خم شه سمت ات و این باعث شد و باعث شد ات لرزش جونگکوکو حس کنه و ناراحت شه چون خودش تقریبا فنش بود و این اصلن خوب نبود
وقتی از ماشین پیاده شدن چشم بندو از روی چشم جونگکوک برداشتن و جونگکوک خیره به عمارت جلوش شد از طرفی یه قسمت استخر بزرگی داشت که کلی ادم اونجا بودن
یهویی دستی جلوی دهن جونگکوکو گرفت و صاحب اون دست جونگکوکو به داخل هدایت کرد وقتی وارد شدن کلی خدمت کار صف کشیده بودن ولی کی از مسن ترینشون به موران خوشآمد گفت و نگاهی به جونگکوک کرد
ات:اتاقی که گفتم اماده شد؟
اجوما:بله دنبالم بیاین
پارت۳
(خودم به شخصه از شرط متنفرم!)
ادمین ویو:
اعضا سریع عقب رفتن و مردم جیغ کشیدن و پی دی نیم سفید شد و جونگکوک زیر دستای ات می لرزید و دستشو که از ترس شل شده بود گذاشت روی ساعد ات که رو گلوش بود می تونست با یه حرکت اونو از خودش دور کنه ولی مشکل تفنگی بود که به سرش فشرده می شد
جانگ:موران!
چشمای موران رفت سمت جانگ
جانگ:حساب تو با منه اونو ولش کن
پی دی نیم:تو این دخترو میشناسی؟!(عصبی)
جانگ:من بهت پول می دم قسم می خورم
ات:می دونی من همه جا چشم دارم اگه پی دی نیم همچین پولی رو به حسابت بریزه یا حالا هرکس دیگه من می فهمم حتی اگه حقوقتم زیاد کنه پس چیزی که ازت میخوام اینکه که پولو جور کنی که البته حدودا یه سه سالی میشه توی این مدت این پسر پیش من میمونه هر خطایی ازت حتی گرفتن کار جدید سر بزنه فقط جون این پسرو به خطر می ندازه اینقد این کارو ادامه میدی تا پول جور شه فرستادن پلیس دنبال من فقط اوضاع رو بد می کنه
تمام این مدت نفس داغش روی گردن جونگکوک بود
عقب عقب رفت و با لبخندی تحدیدامیز به اعضا نگاهی کرد که اشکاشون می خواست بریزه و ترسیده بودن و اونجا رو ترک کرد
جونگکوکو گذاشتن توی ماشین و پارچهایی دور چشماش بستن جونگکوک از ترس نمی تونست تکون بخوره و تازه فهمید هی نفسو حبس می کرده
بدتر از همه اینکه اون دختری که بهش گفته بودن موران کنار خودش بود و عطرش تو ریه هاش جا خوش کرده بود از همین حالا هم می تونست حدس یزنه عطرش چیه
یه مدل بالا و گرون و تند(هرچی دوس دارید)
صدای دختری اومد
هانا:موران کجا می خوای ببریش
ات:عمارت باید تمام حواسم بهش باشه
هانا:خب پس...
ماشین افتاد تتوی یه پیچ تند و این باعث شد که جونگکوک کمی خم شه سمت ات و این باعث شد و باعث شد ات لرزش جونگکوکو حس کنه و ناراحت شه چون خودش تقریبا فنش بود و این اصلن خوب نبود
وقتی از ماشین پیاده شدن چشم بندو از روی چشم جونگکوک برداشتن و جونگکوک خیره به عمارت جلوش شد از طرفی یه قسمت استخر بزرگی داشت که کلی ادم اونجا بودن
یهویی دستی جلوی دهن جونگکوکو گرفت و صاحب اون دست جونگکوکو به داخل هدایت کرد وقتی وارد شدن کلی خدمت کار صف کشیده بودن ولی کی از مسن ترینشون به موران خوشآمد گفت و نگاهی به جونگکوک کرد
ات:اتاقی که گفتم اماده شد؟
اجوما:بله دنبالم بیاین
۴.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.