حسودی🔷️ ◇Part 7◇
آچا: هه بالاخره خودتون اعتراف کردین
جین: آره اعتراف کردیم حالا گمشو توی اتاقت زود
آچا با صورتی گریون دوید توی اتاقش و در رو بست و قفل کرد ، منم رفتم سمت جین
بورام: جین اینا چی بود بهش گفتی؟!
جین: بورام اون دیگه خیلی پررو شده پس انقدر ازش طرفداری نکن
بورام دیگه حرفی برای گفتن نداشت جین هم راست میگفت ولی خب اون یه مادر بود و نمیتونست نگران دخترش نباشه
[پرش زمانی به پنج روز بعد]
توی این پنج روز بورام اصلا از اتاقش بیرون نیومده حتی مدرسه هم نرفته من خیلی نگرانش بودم الان پنج روزه نه غذا خورده نه آب هر چقدرم در میزنم در رو باز نمیکنه و قفلش کرده تو این مدت جین هم توجهی بهش نمیکرد و وقتی بهش میگفتم از اتاق بیرون نمیاد میگفت ولش کنم اما من نمیتونم اگر حالش بد شده باشه چی ، شب شده بود و من نگران روی مبل نشسته بودم تا اینکه جین اومد و سریع رفتم سمتش
بورام: جین
جین: چیشده چرا رنگت پریده؟
بورام: جین بخدا بچم یچیزیش شده اصلا جوابمو نمیده الان پنج روزه هیچی نخورده
جین: بورام اون هیچیش نمیشه
بورام: جین تو از کی نسبت به آچا انقدر سنگدل شدی اون دخترته درسته رفتارش بد شده ولی باز بچمونه
جین: هوففف باشه بیا بریم بالا
همراه جین رفتیم بالا جین در اتاق رو زد
جین: آچا بیا این در رو بار کن مادرتو نگران کردی
جین کمی مکث کرد و بعد ادامه داد
جین: آچا بیا این در رو باز لااقر یه صدایی بده بفهمیم اون تو سالمی
جین وقتی صدایی نشنید نگران شد و در رو محکم تر زد
جین: آچا این در رو باز دخترم خواهش میکنم اگر حالت خوبه یه ریکشنی نشون بده
بورام از اینکه هیچ صدایی نشنید از نگرانی اشکش سرازیر شد ، و جین هم رنگش پریده بود
جین: بورام کلید زاپاس کجاست؟
بورام: تو کشوی میز تحریره(با گریه)
جین دوید و سریع کلید رو آورد و در رو باز کرد و ....
کپی ممنوع ❌
جین: آره اعتراف کردیم حالا گمشو توی اتاقت زود
آچا با صورتی گریون دوید توی اتاقش و در رو بست و قفل کرد ، منم رفتم سمت جین
بورام: جین اینا چی بود بهش گفتی؟!
جین: بورام اون دیگه خیلی پررو شده پس انقدر ازش طرفداری نکن
بورام دیگه حرفی برای گفتن نداشت جین هم راست میگفت ولی خب اون یه مادر بود و نمیتونست نگران دخترش نباشه
[پرش زمانی به پنج روز بعد]
توی این پنج روز بورام اصلا از اتاقش بیرون نیومده حتی مدرسه هم نرفته من خیلی نگرانش بودم الان پنج روزه نه غذا خورده نه آب هر چقدرم در میزنم در رو باز نمیکنه و قفلش کرده تو این مدت جین هم توجهی بهش نمیکرد و وقتی بهش میگفتم از اتاق بیرون نمیاد میگفت ولش کنم اما من نمیتونم اگر حالش بد شده باشه چی ، شب شده بود و من نگران روی مبل نشسته بودم تا اینکه جین اومد و سریع رفتم سمتش
بورام: جین
جین: چیشده چرا رنگت پریده؟
بورام: جین بخدا بچم یچیزیش شده اصلا جوابمو نمیده الان پنج روزه هیچی نخورده
جین: بورام اون هیچیش نمیشه
بورام: جین تو از کی نسبت به آچا انقدر سنگدل شدی اون دخترته درسته رفتارش بد شده ولی باز بچمونه
جین: هوففف باشه بیا بریم بالا
همراه جین رفتیم بالا جین در اتاق رو زد
جین: آچا بیا این در رو بار کن مادرتو نگران کردی
جین کمی مکث کرد و بعد ادامه داد
جین: آچا بیا این در رو باز لااقر یه صدایی بده بفهمیم اون تو سالمی
جین وقتی صدایی نشنید نگران شد و در رو محکم تر زد
جین: آچا این در رو باز دخترم خواهش میکنم اگر حالت خوبه یه ریکشنی نشون بده
بورام از اینکه هیچ صدایی نشنید از نگرانی اشکش سرازیر شد ، و جین هم رنگش پریده بود
جین: بورام کلید زاپاس کجاست؟
بورام: تو کشوی میز تحریره(با گریه)
جین دوید و سریع کلید رو آورد و در رو باز کرد و ....
کپی ممنوع ❌
۹۵.۱k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.