Korean war
PART³⁴
£ قربان ، چرا سرباز ها؟
_ تنبیه شونه به خاطر دیروز
£ اوه ، بله
_ جئون
_جئون؟؟!
مکس دید کوک به نقطه ای خیره شده و گویا به دنیایی دیگر وارد شده ، با دستش به کمر کوک ضربه ای زد و خوشبختانه کوک از دنیا فکر و خیالش بیرون آمد
+ ب..بله قربان؟
_ به تو خودم آموزش میدم ، استعداد تو بیشتر از ایناست ، بودنت اینجا بی فایدس
سپس تهیونگ رفت و ان دو را با دهن باز تنها گذاشت
£ یه چک بزن به من ، من بیدارم؟
کوک چک محکمی به مکس هدیه کرد
£ محکم تر میزدی ، تعارف نکنیا
+ نه خیالت راحت من با هیونگم تعارف ندارم
£ بچه پرو ، خوبه یه مدت میری پیش فرمانده نمیبینمت
+ هیونگ دلت میاد؟
£ از وقتی باهات آشنا شدم ، اندازه بیست سال پیر شدم ، چرا دلم نیاد؟
+ پیر بودی..
£ چی گفتی؟
+ گوشات هم سنگینه که
£ فرمانده قراره به اندازه کافی اذیتت کنه ، پس هرچی میخوای بگو
+ فرمانده عاشقمه ، چرا عشقشو اذیت کنه؟
£ اره بابا ،منتظر بله رو بگی برین سر خونه زندگیتون
+ ما خیلی وقته ازدواج کردیم ، تازه بچه هم داریم
_ جئون ازدواج کردی؟
کوک و مکس با شنیدن صدای تهیونگ از پشت سرشان حس کردند یک سطل آب خنک ریختن روی سرشان ، حتی نمیتونستند حرف بزنند ،
_ جئون؟
+ آا..ر..ن..نه..ا..ازدواج..ن..نک..نکردم
_ که اینطور
سربازی سمت تهیونگ آمد و چند تا کاغذ سمت تهیونگ گرفت
$ قربان همین هارو میخواستید؟
_ اره همینه ، میتونی بری
تهیونگ بعد گرفتن کاغذ ها از دست یکی از سرباز ها از انجا دور شد
+ م..مگه..ن..نر..رفته..ب..بود؟
£ چرا یهو ظاهر شد؟
+ شنید بنظرت؟
£ اگه میشنید که الان زنده نبودیم
+ پس چرا داره میخنده؟
£ نه نمیخنده که
+ نگاش کن ، داره میخنده
£ پشتش به ماعه و تقریبا چند متر باهامون فاصله داره ، چجوری میگی میخنده؟
+ باور کن داره میخنده ، حسش میکنم که میخنده
£ شبا خودشو حس میکنی ، صبح ها خندیدنشو
کوک با حرف مکس هینی کشید و شروع کرد مکس را کتک زد ، مکس فقط میخندید
£ مگه شوهرت نیست.؟
+ مکس خفه شو ، خفه شو
£ بی ادب نباش وگرنه به شوهرت ميگما
+ مکس میکشمت
£ جدی باید بری پیش فرمانده آموزش ببینی؟
+ باورم نمیشه ، بعد اون حرفاش ، آه نمیدونم..خیلی عجیبه
£ منم باورم نمیشه
+خوشحال بشیم؟
£ بترسیم؟
+بخندیم؟
£گریه کنیم؟
+ خل شدیم؟
£حق داریم؟
+ نداریم؟
£ داریم داریم
+ الان برم پیش فرمانده؟
£ نمیدونم؟
+ نمیدونی؟
£ میدونم؟
+ میدونی؟
شرایط پارت بعد:
44 لایک
30 کامنت
پریزادهاا هرکی میخواد بگه ، هربار پارت میذارم تگش کنم🥐🍂
£ قربان ، چرا سرباز ها؟
_ تنبیه شونه به خاطر دیروز
£ اوه ، بله
_ جئون
_جئون؟؟!
مکس دید کوک به نقطه ای خیره شده و گویا به دنیایی دیگر وارد شده ، با دستش به کمر کوک ضربه ای زد و خوشبختانه کوک از دنیا فکر و خیالش بیرون آمد
+ ب..بله قربان؟
_ به تو خودم آموزش میدم ، استعداد تو بیشتر از ایناست ، بودنت اینجا بی فایدس
سپس تهیونگ رفت و ان دو را با دهن باز تنها گذاشت
£ یه چک بزن به من ، من بیدارم؟
کوک چک محکمی به مکس هدیه کرد
£ محکم تر میزدی ، تعارف نکنیا
+ نه خیالت راحت من با هیونگم تعارف ندارم
£ بچه پرو ، خوبه یه مدت میری پیش فرمانده نمیبینمت
+ هیونگ دلت میاد؟
£ از وقتی باهات آشنا شدم ، اندازه بیست سال پیر شدم ، چرا دلم نیاد؟
+ پیر بودی..
£ چی گفتی؟
+ گوشات هم سنگینه که
£ فرمانده قراره به اندازه کافی اذیتت کنه ، پس هرچی میخوای بگو
+ فرمانده عاشقمه ، چرا عشقشو اذیت کنه؟
£ اره بابا ،منتظر بله رو بگی برین سر خونه زندگیتون
+ ما خیلی وقته ازدواج کردیم ، تازه بچه هم داریم
_ جئون ازدواج کردی؟
کوک و مکس با شنیدن صدای تهیونگ از پشت سرشان حس کردند یک سطل آب خنک ریختن روی سرشان ، حتی نمیتونستند حرف بزنند ،
_ جئون؟
+ آا..ر..ن..نه..ا..ازدواج..ن..نک..نکردم
_ که اینطور
سربازی سمت تهیونگ آمد و چند تا کاغذ سمت تهیونگ گرفت
$ قربان همین هارو میخواستید؟
_ اره همینه ، میتونی بری
تهیونگ بعد گرفتن کاغذ ها از دست یکی از سرباز ها از انجا دور شد
+ م..مگه..ن..نر..رفته..ب..بود؟
£ چرا یهو ظاهر شد؟
+ شنید بنظرت؟
£ اگه میشنید که الان زنده نبودیم
+ پس چرا داره میخنده؟
£ نه نمیخنده که
+ نگاش کن ، داره میخنده
£ پشتش به ماعه و تقریبا چند متر باهامون فاصله داره ، چجوری میگی میخنده؟
+ باور کن داره میخنده ، حسش میکنم که میخنده
£ شبا خودشو حس میکنی ، صبح ها خندیدنشو
کوک با حرف مکس هینی کشید و شروع کرد مکس را کتک زد ، مکس فقط میخندید
£ مگه شوهرت نیست.؟
+ مکس خفه شو ، خفه شو
£ بی ادب نباش وگرنه به شوهرت ميگما
+ مکس میکشمت
£ جدی باید بری پیش فرمانده آموزش ببینی؟
+ باورم نمیشه ، بعد اون حرفاش ، آه نمیدونم..خیلی عجیبه
£ منم باورم نمیشه
+خوشحال بشیم؟
£ بترسیم؟
+بخندیم؟
£گریه کنیم؟
+ خل شدیم؟
£حق داریم؟
+ نداریم؟
£ داریم داریم
+ الان برم پیش فرمانده؟
£ نمیدونم؟
+ نمیدونی؟
£ میدونم؟
+ میدونی؟
شرایط پارت بعد:
44 لایک
30 کامنت
پریزادهاا هرکی میخواد بگه ، هربار پارت میذارم تگش کنم🥐🍂
۱۶.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.