p8
p8
ویو کوک
رفت تو آشپز خونه تا برام یه نوشیدنی بیاره ،وقتی لبخند میزنه همون احساس بهم دست میده همون حس عجیب که فقط با دیدن اون بهم دست میده ، واسم از آشپزخونه یه نوشیدنی آورد نوشیدنی رو گذاشت رو میز .
ا.ت : بفرمایید
کوک : ا.ت هستم
ا.ت : ا.ت هستم
کوک : آها میتونی بری
ا.ت میره داخل اتاق
ویو کوک
غذا رو خوردم یه طعم خاصی میداد همیشه غذامو کامل نمیخوردم ولی این غذا رو کامل خوردم
پرش زمانی صبح ساعت ۱۰
ویو کوک
امروز نمیرم شرکت به تهیونگ گفتم بره شرکت منم میخواستم یه مهمونی راه بندازم رفتم پایین دیدم همون دختره ا.ت داره خونه رو جارو میکنه و از کنارش ردشدم و رفتم پیش اجوما
کوک : اجوما
اجوما : بله پسرم
کوک : میخوام امروز یه مهمونی بگیرم از هر غذا یک نوع درست کنید و خونه رو کامل تمیز کنید
اجوما : چشم
کوک : لطفا بگید ا.ت غذا ها رو درست کنه
اجوما : چشم پسرم
خماریییییییی تا.............
#ادامه دارد
ویو کوک
رفت تو آشپز خونه تا برام یه نوشیدنی بیاره ،وقتی لبخند میزنه همون احساس بهم دست میده همون حس عجیب که فقط با دیدن اون بهم دست میده ، واسم از آشپزخونه یه نوشیدنی آورد نوشیدنی رو گذاشت رو میز .
ا.ت : بفرمایید
کوک : ا.ت هستم
ا.ت : ا.ت هستم
کوک : آها میتونی بری
ا.ت میره داخل اتاق
ویو کوک
غذا رو خوردم یه طعم خاصی میداد همیشه غذامو کامل نمیخوردم ولی این غذا رو کامل خوردم
پرش زمانی صبح ساعت ۱۰
ویو کوک
امروز نمیرم شرکت به تهیونگ گفتم بره شرکت منم میخواستم یه مهمونی راه بندازم رفتم پایین دیدم همون دختره ا.ت داره خونه رو جارو میکنه و از کنارش ردشدم و رفتم پیش اجوما
کوک : اجوما
اجوما : بله پسرم
کوک : میخوام امروز یه مهمونی بگیرم از هر غذا یک نوع درست کنید و خونه رو کامل تمیز کنید
اجوما : چشم
کوک : لطفا بگید ا.ت غذا ها رو درست کنه
اجوما : چشم پسرم
خماریییییییی تا.............
#ادامه دارد
۸.۳k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.