اوه مای شامپاین🍷💜
𝖕𝖆𝖗𝖙 ²⁰
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
(ویو جیمین)
جینا کاملا حالش خوب شده بود اما..
.
.
.
اون کلا عوض شد
قبلا لباسای رنگی و کوتاه میپوشید
اما جدیدا لباسای بلند وگشاد و تیره میپوشه
میخوان براش مشاور بگیرم، شاید حالش بهتر شه
[(دو هفته بعد)]
جیمین برای جینا مشاور گرفت
تا الان 10 جلسه رفته و حالش بهتر شده
.
.
جینا احساس میکرد داره به جیمین کم توجهی می کنه
یه شب لباسا ی قشنگ پوشید[(اسلاید دوم)] و خودشو آرایش کرد[(اسلاید سوم)] و گوشواره هاشو گذاشت و مو هاش رو گوجه ای بست [(اسلاید چهار، گوشواره و مو هردو تو یه اسلاید چهاره)]یه کفش پاشنه دار پوشید[(اسلاید پنج)]
جینا رفت دم در اتاق جیمین و در اتاقشو زد و رفت داخل
جیمین روی تخت نشسته بود
وقتی جینا رو دید از جاش بلند شد
(ویو جیمین)
جینا خیلی با اون لباس زیبا شد
فکر نکنم زیبا تر از اون توی جهان وجود داشته باشه
.
.
هردو خجالت کشیدن
جینا: خب.. چطور شدم😊
جیمین: توی عمرم به زیبایی تو ندیدم🤤
جیمین محو جینا شده بود و با خودش یه فکرایی میکرد(میدونین منظورم چیه دیگه؟😈😂)
جینا: میدونم داری به چی فکر میکنی(با خنده)
جیمین خجالت کشید و گفت: نخیر اصلا از اون فکرا نمیکنم
جینا خندید
جیمین دوباره محو خنده های جینا شد
جیمین: واقعا میگم.. اصلا فکر چیز دیگه ای نبودم
جینا: هعی.. پس حیف شد.. من برم دیگه
جیمین دوئید و د ست جینا رو گرفت و دور کمر جینا حلقه زد و صورت هاشون نزدیک به هم شد
جیمین: هی کجا میری، من مه نگفتم نمیخوام
جینا: پس داشتی بهش فکر میکردی😎
جیمین: چ..چ.. چی؟ نه اصلا..
جینا به جیمین نگاه کرد و لبخند زد
جیمین به جینا نگاه کرد
نتونست چشم ازش برداره که یهو جینا رو بوسید.
بعد رفتن روی تخت دراز کشیدن ، همو بغل کردن و خوابیدن...
𝓞𝓱 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓪𝓶𝓹𝓪𝓰𝓷𝓮🍷💜
(ویو جیمین)
جینا کاملا حالش خوب شده بود اما..
.
.
.
اون کلا عوض شد
قبلا لباسای رنگی و کوتاه میپوشید
اما جدیدا لباسای بلند وگشاد و تیره میپوشه
میخوان براش مشاور بگیرم، شاید حالش بهتر شه
[(دو هفته بعد)]
جیمین برای جینا مشاور گرفت
تا الان 10 جلسه رفته و حالش بهتر شده
.
.
جینا احساس میکرد داره به جیمین کم توجهی می کنه
یه شب لباسا ی قشنگ پوشید[(اسلاید دوم)] و خودشو آرایش کرد[(اسلاید سوم)] و گوشواره هاشو گذاشت و مو هاش رو گوجه ای بست [(اسلاید چهار، گوشواره و مو هردو تو یه اسلاید چهاره)]یه کفش پاشنه دار پوشید[(اسلاید پنج)]
جینا رفت دم در اتاق جیمین و در اتاقشو زد و رفت داخل
جیمین روی تخت نشسته بود
وقتی جینا رو دید از جاش بلند شد
(ویو جیمین)
جینا خیلی با اون لباس زیبا شد
فکر نکنم زیبا تر از اون توی جهان وجود داشته باشه
.
.
هردو خجالت کشیدن
جینا: خب.. چطور شدم😊
جیمین: توی عمرم به زیبایی تو ندیدم🤤
جیمین محو جینا شده بود و با خودش یه فکرایی میکرد(میدونین منظورم چیه دیگه؟😈😂)
جینا: میدونم داری به چی فکر میکنی(با خنده)
جیمین خجالت کشید و گفت: نخیر اصلا از اون فکرا نمیکنم
جینا خندید
جیمین دوباره محو خنده های جینا شد
جیمین: واقعا میگم.. اصلا فکر چیز دیگه ای نبودم
جینا: هعی.. پس حیف شد.. من برم دیگه
جیمین دوئید و د ست جینا رو گرفت و دور کمر جینا حلقه زد و صورت هاشون نزدیک به هم شد
جیمین: هی کجا میری، من مه نگفتم نمیخوام
جینا: پس داشتی بهش فکر میکردی😎
جیمین: چ..چ.. چی؟ نه اصلا..
جینا به جیمین نگاه کرد و لبخند زد
جیمین به جینا نگاه کرد
نتونست چشم ازش برداره که یهو جینا رو بوسید.
بعد رفتن روی تخت دراز کشیدن ، همو بغل کردن و خوابیدن...
۴.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.