سناریو
ازدواج اجباری
پارت 5
)(لباس ا. ت و میکاپ ا. ت وموهاش. کفشش، :؛؛؛؛؛ دوستان میدونم کفش قبلیه
من رو این کفشه کراش زدم، 😁)
روز عقد ا. ت
مامانم اینا از ایران
مامانم و بابام و خواهرم که 7سالشه و دوست صمیمیم تو ایران
خ. ت: آجی خوشگل شدی
ا. ت: میدونم
خ. ت: انقد زشتی که دوماد تو رو طلاق میده
ا. ت: ماماننننننن
رفتیم سمت سالن همه داخل سالن بودن
منو جونگ کوک باید داخل میرفتیم
جونگ کوک: خوشگل شدی
ا. ت: میدونم، کفشمو روکفشم کراش زدم
جونگ کوک: بخدا تو خواهر یونگی هیونگی
ا. ت: 😂
رفتیم داخل عاقد ازدواج رسمی کرد
همو سریع بوسید
پرش زمانی به هفته بعد مامانم اینا رفتن جونگ کوک الان خونه من زندگی میکنه بم هم آورد
من خیلی بمو دوست دارم شاید اگه میگفتن بابم ازدواج خوشحال تر میشدم
الان سر کارم و شب شیفت دارم
من واقعا شغلمو دوست دارم خیلی خوبه که به سلامتی مردم کمک میکنم
ویو جونگ کوک::
من الان تازه اومدم سر کار ا. ت امشب شیفت داره
جیمین : چطوری داش تو فکر ا. ت کاری کرد میخوای برم گوششو بکشم
کوک: نه
ته: پس چیه
کوک: احساس میکنم که از ا. ت خوشم میاد
جیمین: داش عاشق شدی
کوک: فکر کنم، خیلی دختر مهربونیه از من بیشتر به بم میرسه
الکی خرج نمی کنه یا سرکار یا تو خونه داره درس رومان میخونه
برای اینکه لجمو در بیاره پسر بازی نمیکنه و رابطش با بچه ها حیوانا خوبه
...... وکلی ویژگی دیگه داره
ته: تو واقعا عاشق شدی
جیمین: بهتره بهش بگی
کوک : بزار یکم زمان بگذره
ویو ا. ت:
امشب، هم تموم شد رفتم خونه ساعت 7
ا. ت:سلام
جونگ کوک: سلام، چطوری
ا. ت: خواب دارم
جونگ: برو بخواب
ا. ت: تو چرا بیداری
جونگ کوک: امروز تعطیل هستیم دیگه استراحت
ا. ت: آها، ول من ساعت2 میرم سرکار دوباره
جونگ کوک: وا تازه از شیفت اومدی
ا. ت: درسته اما من رییس بیمارستانم
نمی تونم همینجوری بیمارستان ول کنم
جونگ کوک: باشه
یکسره رفتم تو تخت بیایم عوض کردم لباسمو
پارت 5
)(لباس ا. ت و میکاپ ا. ت وموهاش. کفشش، :؛؛؛؛؛ دوستان میدونم کفش قبلیه
من رو این کفشه کراش زدم، 😁)
روز عقد ا. ت
مامانم اینا از ایران
مامانم و بابام و خواهرم که 7سالشه و دوست صمیمیم تو ایران
خ. ت: آجی خوشگل شدی
ا. ت: میدونم
خ. ت: انقد زشتی که دوماد تو رو طلاق میده
ا. ت: ماماننننننن
رفتیم سمت سالن همه داخل سالن بودن
منو جونگ کوک باید داخل میرفتیم
جونگ کوک: خوشگل شدی
ا. ت: میدونم، کفشمو روکفشم کراش زدم
جونگ کوک: بخدا تو خواهر یونگی هیونگی
ا. ت: 😂
رفتیم داخل عاقد ازدواج رسمی کرد
همو سریع بوسید
پرش زمانی به هفته بعد مامانم اینا رفتن جونگ کوک الان خونه من زندگی میکنه بم هم آورد
من خیلی بمو دوست دارم شاید اگه میگفتن بابم ازدواج خوشحال تر میشدم
الان سر کارم و شب شیفت دارم
من واقعا شغلمو دوست دارم خیلی خوبه که به سلامتی مردم کمک میکنم
ویو جونگ کوک::
من الان تازه اومدم سر کار ا. ت امشب شیفت داره
جیمین : چطوری داش تو فکر ا. ت کاری کرد میخوای برم گوششو بکشم
کوک: نه
ته: پس چیه
کوک: احساس میکنم که از ا. ت خوشم میاد
جیمین: داش عاشق شدی
کوک: فکر کنم، خیلی دختر مهربونیه از من بیشتر به بم میرسه
الکی خرج نمی کنه یا سرکار یا تو خونه داره درس رومان میخونه
برای اینکه لجمو در بیاره پسر بازی نمیکنه و رابطش با بچه ها حیوانا خوبه
...... وکلی ویژگی دیگه داره
ته: تو واقعا عاشق شدی
جیمین: بهتره بهش بگی
کوک : بزار یکم زمان بگذره
ویو ا. ت:
امشب، هم تموم شد رفتم خونه ساعت 7
ا. ت:سلام
جونگ کوک: سلام، چطوری
ا. ت: خواب دارم
جونگ: برو بخواب
ا. ت: تو چرا بیداری
جونگ کوک: امروز تعطیل هستیم دیگه استراحت
ا. ت: آها، ول من ساعت2 میرم سرکار دوباره
جونگ کوک: وا تازه از شیفت اومدی
ا. ت: درسته اما من رییس بیمارستانم
نمی تونم همینجوری بیمارستان ول کنم
جونگ کوک: باشه
یکسره رفتم تو تخت بیایم عوض کردم لباسمو
۱۵.۷k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳