فیک یونگی
p4
ته اماده شد و یونگی هم آماده شد
ا.ت ویو
آخرین نگا رو به عزیزانش کرد همیشه میرفت مسافرت کاری و بقیه هم همینطور بودن اما اینبار چند ماه پرژه خودش و چند ماه هم کنسرت های مشترک خودشو یونگی بود
جیهوپ ویو
هر چند نشون نمیداد ولی ا.ت رو در حد پرستش دوست داشت * به عنوان خواهر *
درد های اونو حس میکرد و میفهمید داره پشت لبخندش بغض تحمل میکنه چون خودشم اینطور بود و ا.ت موقع گریه هاش به اون پناه میبرد و هوبی هم موقع گریه و ناراحتی هاش ا.ت کنارش بود و اونا خیلی همو دوست داشتن .
ا.ت به هوبی گفته بود که عاشق یونگی و یونگی هم به هوبی گفته بود کا از ا.ت خوشش میاد
نامی : دختر بهت سر میزنیم
جین : فرزندم ؟
ا.ت : بلی ؟
جین : خیلی نازی مراقب خودت باش * دستاش رو به نشونه بغل کردن باز کرد *
ا.ت : من ورد والد کیوتی قسم میخورم مراقب خودم باشم ... * با خنده رفت تو بغل جین *
چند دقیقه بی صدا تو بغل جین بود و بی صدا گریه میکرد و جین هم دست کمی ازش نداشت و فقط یونگی حسودی میکرد که و میدونست که این محبت اعضا بخاطر محبت های ا.ت بود که از موقع آشنایی شکل گرفت
کوک : (رفت طبقه بالا ) ....... با برگشتن داد زد ا.تتتتتتت پدرسگ این شیر کاکائو ها رو واست گرفتم قدرمو نمیدونی
* ا.ت با چشمایی قرمز از جین جدا شد و دست هوبی رو برای پنهون کردن لرزش دستش گرفت و رو به کوک داد زد
ا.ت : خوب منمممم این شیرموز ها رو وووواااسسسههه تو گرفتمممم * با داد *
کوک : خوب حالا چرا داد میزنی * با داد *
ا.ت : چون تو اول داد زدی * با داد *
کوک : منطقی بود 😶
ا.ت : 😁
کوک : لباشو با آرامش روی پیشونی و بعد روی لپ ا.ت قرار داد
((یونگی دوست نداشت اعضا اینکارا رو بکنن))
رویداد : بالاخره اعضا با یونگی و ته هم خدافظی کردن و دم آخری ته و کوک دست از سر هم بر نمیداشتن و جیمینم تو بغل یونگی بود .
از خونه رفتن بیرون ولی انگار همون لحظه داشتن از دل تنگی میمردند
حمایت
ته اماده شد و یونگی هم آماده شد
ا.ت ویو
آخرین نگا رو به عزیزانش کرد همیشه میرفت مسافرت کاری و بقیه هم همینطور بودن اما اینبار چند ماه پرژه خودش و چند ماه هم کنسرت های مشترک خودشو یونگی بود
جیهوپ ویو
هر چند نشون نمیداد ولی ا.ت رو در حد پرستش دوست داشت * به عنوان خواهر *
درد های اونو حس میکرد و میفهمید داره پشت لبخندش بغض تحمل میکنه چون خودشم اینطور بود و ا.ت موقع گریه هاش به اون پناه میبرد و هوبی هم موقع گریه و ناراحتی هاش ا.ت کنارش بود و اونا خیلی همو دوست داشتن .
ا.ت به هوبی گفته بود که عاشق یونگی و یونگی هم به هوبی گفته بود کا از ا.ت خوشش میاد
نامی : دختر بهت سر میزنیم
جین : فرزندم ؟
ا.ت : بلی ؟
جین : خیلی نازی مراقب خودت باش * دستاش رو به نشونه بغل کردن باز کرد *
ا.ت : من ورد والد کیوتی قسم میخورم مراقب خودم باشم ... * با خنده رفت تو بغل جین *
چند دقیقه بی صدا تو بغل جین بود و بی صدا گریه میکرد و جین هم دست کمی ازش نداشت و فقط یونگی حسودی میکرد که و میدونست که این محبت اعضا بخاطر محبت های ا.ت بود که از موقع آشنایی شکل گرفت
کوک : (رفت طبقه بالا ) ....... با برگشتن داد زد ا.تتتتتتت پدرسگ این شیر کاکائو ها رو واست گرفتم قدرمو نمیدونی
* ا.ت با چشمایی قرمز از جین جدا شد و دست هوبی رو برای پنهون کردن لرزش دستش گرفت و رو به کوک داد زد
ا.ت : خوب منمممم این شیرموز ها رو وووواااسسسههه تو گرفتمممم * با داد *
کوک : خوب حالا چرا داد میزنی * با داد *
ا.ت : چون تو اول داد زدی * با داد *
کوک : منطقی بود 😶
ا.ت : 😁
کوک : لباشو با آرامش روی پیشونی و بعد روی لپ ا.ت قرار داد
((یونگی دوست نداشت اعضا اینکارا رو بکنن))
رویداد : بالاخره اعضا با یونگی و ته هم خدافظی کردن و دم آخری ته و کوک دست از سر هم بر نمیداشتن و جیمینم تو بغل یونگی بود .
از خونه رفتن بیرون ولی انگار همون لحظه داشتن از دل تنگی میمردند
حمایت
۱.۴k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.