شرحی بر زیارت حضرت زهرا قسمت دوم
#شرحی_بر_زیارت_حضرت_زهرا_قسمت_دوم
✍روایت مرحوم صدوق از ماجرای فدک❇️
درباره علت شهادت صدیقه طاهره مرحوم صدوق
می نویسد 👇👇👇
خانم قباله فدک را از اولی گرفتند و از کوچه بنی هاشم به طرف منزل می رفتند. دومی راه را بر حضرت بست و پرسید 👈 از کجا می آیی ❓فرمودند 👈 از مسجد. قباله فدکم را گرفته ام. قباله فدک را از حضرت طلب کرد. حضرت ابا کردند، از اینکه قباله را به او بدهند 😔🍃
آن ها نگفتند که این دختر رسول خداست. متوسل به زور شدند و به همین حد هم اکتفا نکردند. بی بی دو عالم، دست از مقاومت برنداشت. جوری به حضرت فاطمه زهرا جسارت کرد که تعبیر مرحوم صدوق این است که گویا دارم می بینیم گوشواره از گوش فاطمه جدا شد 😭
از آن ماجرا، تا روزی که فاطمه زهرا سلام الله زنده بود، بیمار بود 😭
تعبیر مقاتل این است که 👈 حضرت در طول این مدت کم کم زمین گیر و جوری آب شد که جز یک خیال و سایه از حضرت نماند و حضرت آماده شهادت شدند 😭
وقتی حضرت احساس کرد که دیگر هنگام رحلتش فرا رسیده ، ام ایمن و اسما را دنبال امیرالمؤمنین فرستاد و امیرالمؤمنین حاضر شدند🍃
ایشان به حضرت عرضه داشتند 👈 احساس می کنم که خدا دیگر مرا دعوت کرده و دیگر همین ساعت ها به پدرم ملحق می شوم. اموری را در قلب و سینه خودم نگه داشتم که می خواهم آن ها را با شما در میان بگذارم 🍃
امیرالمؤمنین فرمودند 👈 دختر رسول خدا، آنچه در دل داری، با من در میان بگذارید و وصیت هایتان را بفرمایید🍃
برای اینکه حضرت اسرار را می خواهند بگویند، بالا سر فاطمه زهرا نشستند. آخرین ساعات بی بی دو عالم است و هر که در اتاق و خانه بود، بیرون فرستادند 😔
فاطمه زهرا به امیرالمؤمنین عرضه داشت 👈 تو در دوره ای که با من بودی، مرا دروغ گو نیافتی. من به تو خلاف نگفتم. در حق تو خیانت نکردم. در هیچ امری با تو مخالفت نکردم 🍃
✍روایت مرحوم صدوق از ماجرای فدک❇️
درباره علت شهادت صدیقه طاهره مرحوم صدوق
می نویسد 👇👇👇
خانم قباله فدک را از اولی گرفتند و از کوچه بنی هاشم به طرف منزل می رفتند. دومی راه را بر حضرت بست و پرسید 👈 از کجا می آیی ❓فرمودند 👈 از مسجد. قباله فدکم را گرفته ام. قباله فدک را از حضرت طلب کرد. حضرت ابا کردند، از اینکه قباله را به او بدهند 😔🍃
آن ها نگفتند که این دختر رسول خداست. متوسل به زور شدند و به همین حد هم اکتفا نکردند. بی بی دو عالم، دست از مقاومت برنداشت. جوری به حضرت فاطمه زهرا جسارت کرد که تعبیر مرحوم صدوق این است که گویا دارم می بینیم گوشواره از گوش فاطمه جدا شد 😭
از آن ماجرا، تا روزی که فاطمه زهرا سلام الله زنده بود، بیمار بود 😭
تعبیر مقاتل این است که 👈 حضرت در طول این مدت کم کم زمین گیر و جوری آب شد که جز یک خیال و سایه از حضرت نماند و حضرت آماده شهادت شدند 😭
وقتی حضرت احساس کرد که دیگر هنگام رحلتش فرا رسیده ، ام ایمن و اسما را دنبال امیرالمؤمنین فرستاد و امیرالمؤمنین حاضر شدند🍃
ایشان به حضرت عرضه داشتند 👈 احساس می کنم که خدا دیگر مرا دعوت کرده و دیگر همین ساعت ها به پدرم ملحق می شوم. اموری را در قلب و سینه خودم نگه داشتم که می خواهم آن ها را با شما در میان بگذارم 🍃
امیرالمؤمنین فرمودند 👈 دختر رسول خدا، آنچه در دل داری، با من در میان بگذارید و وصیت هایتان را بفرمایید🍃
برای اینکه حضرت اسرار را می خواهند بگویند، بالا سر فاطمه زهرا نشستند. آخرین ساعات بی بی دو عالم است و هر که در اتاق و خانه بود، بیرون فرستادند 😔
فاطمه زهرا به امیرالمؤمنین عرضه داشت 👈 تو در دوره ای که با من بودی، مرا دروغ گو نیافتی. من به تو خلاف نگفتم. در حق تو خیانت نکردم. در هیچ امری با تو مخالفت نکردم 🍃
۲.۸k
۱۴ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.