سناریو درخواستی
#سناریو_درخواستی
وقتی میخوای خود ک.شی کنی بعد سریع پیدات میکنن و دستت رو میگیرن میکشنت بالا
این طوری تصور کنید که:
داری خودتو از ساختمون میندازی پایین و اونا میبیننت و میان پشت بوم و میگیرنت دیگه
نامجون: هیچ معلوم هست داری چه غلطی میکنی ؟؟؟ دیونه شدی؟؟؟ این چه کاریه ؟؟؟«عصبی»
جین: چی توی ذهنت گذشت که همچین کاری کردی ؟؟؟ هیچ فکر کردی کسی که هر روز بهش میگی دوستت دارم چه حالی میشه ؟؟؟؟«بلند»
هااااااااااااا؟؟؟؟«داد»
یونگی:
ا.ت: ولم کن «بغض»
یونگی: اگر بخوای بری یا با هم میپریم تا نمیپری
ا.ت: خودم تنها میرم.... ولم کنن«گریه»
یونگی «بغ.لت میکنه» تو همونی بودی که منو از خودک.شی منصرف کردی بهم امید دادی الان چرا میخوای همچین کاری با خودت بکنی؟؟؟؟؟«بغض»
جیهوپ: یا با هم بر میگردیم خونه یا با هم میریم اون دنیا
انتخابش با توعه.... ولی هر جا بری و هر کاری بکنی منم هستم..... ما به هم قول دادیم تا آخرش با هم باشیم«صدای لرزون»
جیمین: یادته یه قولی بهم دادی؟؟؟؟
منم همون قولو بهت دادم
روز تولدت
قول دادیم تا آخرش با هم باشیم...... پس اگر این آخرشه.... چرا میخواستی تنها بری؟؟؟؟ «بغض»
تهیونگ: خیلی بی معرفتی..... چرا میخواستی زندگیمو ازم بگیری؟؟؟ چرا میخواستی دلیل نفس کشیدنمو از بین ببری ؟؟ ...... مگه چیکارت کردم که لایق همچین چیزی دونستیم ؟؟؟؟؟«بلند و چشمای پر اشک»
جونگکوک: من امروز با ذوق اومدم خونه...... ذوق این که عش.قمو میبینم... دلیل نفس کشیدنم میبینم..... مادر آینده بچمو میبینم «ا.ت حاملس» میخواستم ۶۵ امین روز رو خط بزنم...... من برای دیدن اون بچه و داشتن زندگی خوبی با تو روز شماری میکنم........ بعد تو..................«بغض»
بهم بگو ...... چرا .... چی باعث شده دست به همچین کاری بزنی ؟؟؟؟؟ ها؟؟؟ بگوووووووو«داد»
وقتی میخوای خود ک.شی کنی بعد سریع پیدات میکنن و دستت رو میگیرن میکشنت بالا
این طوری تصور کنید که:
داری خودتو از ساختمون میندازی پایین و اونا میبیننت و میان پشت بوم و میگیرنت دیگه
نامجون: هیچ معلوم هست داری چه غلطی میکنی ؟؟؟ دیونه شدی؟؟؟ این چه کاریه ؟؟؟«عصبی»
جین: چی توی ذهنت گذشت که همچین کاری کردی ؟؟؟ هیچ فکر کردی کسی که هر روز بهش میگی دوستت دارم چه حالی میشه ؟؟؟؟«بلند»
هااااااااااااا؟؟؟؟«داد»
یونگی:
ا.ت: ولم کن «بغض»
یونگی: اگر بخوای بری یا با هم میپریم تا نمیپری
ا.ت: خودم تنها میرم.... ولم کنن«گریه»
یونگی «بغ.لت میکنه» تو همونی بودی که منو از خودک.شی منصرف کردی بهم امید دادی الان چرا میخوای همچین کاری با خودت بکنی؟؟؟؟؟«بغض»
جیهوپ: یا با هم بر میگردیم خونه یا با هم میریم اون دنیا
انتخابش با توعه.... ولی هر جا بری و هر کاری بکنی منم هستم..... ما به هم قول دادیم تا آخرش با هم باشیم«صدای لرزون»
جیمین: یادته یه قولی بهم دادی؟؟؟؟
منم همون قولو بهت دادم
روز تولدت
قول دادیم تا آخرش با هم باشیم...... پس اگر این آخرشه.... چرا میخواستی تنها بری؟؟؟؟ «بغض»
تهیونگ: خیلی بی معرفتی..... چرا میخواستی زندگیمو ازم بگیری؟؟؟ چرا میخواستی دلیل نفس کشیدنمو از بین ببری ؟؟ ...... مگه چیکارت کردم که لایق همچین چیزی دونستیم ؟؟؟؟؟«بلند و چشمای پر اشک»
جونگکوک: من امروز با ذوق اومدم خونه...... ذوق این که عش.قمو میبینم... دلیل نفس کشیدنم میبینم..... مادر آینده بچمو میبینم «ا.ت حاملس» میخواستم ۶۵ امین روز رو خط بزنم...... من برای دیدن اون بچه و داشتن زندگی خوبی با تو روز شماری میکنم........ بعد تو..................«بغض»
بهم بگو ...... چرا .... چی باعث شده دست به همچین کاری بزنی ؟؟؟؟؟ ها؟؟؟ بگوووووووو«داد»
۱۴.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.