مافیای من 🍷🍾
پارت ۶۹
جیمین ویو
اون ات بوددددد کنار یک پسره داشت لب میرفتم
اصلا باورم نمیشهههههه ات همیچین کاری نمی کنه یهو تهیونگ اند
تهیونگ : جیمین سه ساعته دارم صدات می کنمم کجایی
جیمین : چی همینجام
تهیونگ : امرزو جلسه داریم هااااا
جیمین : باشهههه
جیمین رفت جلسه بعد دوساعت
جیمین : باید تکلیفش رو روشن کنمم یعنی چی
جیمین حاضر شد رفت خونه
ات ؛ سلامم ددی جونم
جیمین : سلام
ات : جیمین چیزی شده
جیمین : نه
ات : اخه
جیمین : گفتم چیزی نیس ( باداد
جیمین رفت بالا
ات : چش شده
ات زنگ زد به ایو
ات : سلام
ایو : سلام
ات : ایو می تونی از تهیونگ بپرسی ببنی امروز جیمین چش شده
ایو رفت پرسید
ایو ؛ میگه امرزو اصلا حال نداشته
ات : اها
ایو : بهش هنوز نگفتی
ات : نه هنوز استرس دارم
ایو : واسه چی مطعمن باشجیمین خوشحال میشه
ات : امید وارم
ات همه خدمتکارا رو گفت برن یک جعبه خریده بود داخلش ...
ات اون جعبه رو گذاشت روی تخت دونفرشون رفت اتاق کار جیمین
ات : جیمین
جیمین : ات کار دارم
ات : میشه یک چیزی بگم
جیمین : گفتم کار دارم ( با داد
ات از اتاق رفت بیرون
ات : هوفففف چی شدههه کلا سرد رفتار می کنه
ولش فردا بهش میگم
ات رفت تو اتاقش دراز کشید و خوابید ( نکته : جیمین تو اتاق کارش خوابید )
ات ویو
امروز زود بلند شدم دیدم جیمین نیس رفتم اتاق کارش اونجا خوابیده بود رفتم پایین صبحانه درست کردم میز خیلی خوشگل شده بود می خواستم هم اون جعبه رو بدم هم می خواستم بابات همه تلاشش ازش تشکر کنم بابت دیروز هم حق دادم چون خسته بود یکمی گیر دادم بهش رفتم اتاقش
ات ؛ جیمین
جیمین : هوم
ات : بلند شو
جیمین بلند شد
ات ؛ صبح بخیر
جیمین : اهوم
ات رفت پایین و نشست سرمیز
جیمین با لباس کار ام پایین
ات : جیمین صبحانه نمی خوری
جیمین : نه
ات : ولی من خیلی زحمت کشیدم میشه یکمی باهام صبحانه بخوریم
جیمین : ات گفتم نمیشه ( با داد
ات : باش ( با بعض
جیمین رفت
جیمین ویو
با ات سرد رفتار می کردم متوجه نمیشم وقتی می خواد خیانت کنه چرا بعدش مهربون میشه
یهو یک ویدیو از پیام ناشناس امد اونننن فیلمممممممممممم ات بود که داشت با چند نفر **** می کرد
جیمین عصبی شد از شرکت بیرون اند رفت خونه
ات ویو
تو حال نشیته بودم که یهو جیمین امد
ات : سلام خوبی چه عجب زود امدی
جیمین : ات خفه شو هیچی نگووووو
ات : چیزی شده
می خواست حرف بزنه جیمین دستش رو گرفت برد اتاق شکنجه ( 😐یاخدااااا ات خدا کمکت کنه ) و دستاش رو بست ( این فقط فیکه جیمین همچین کاری نمیکنه
ات : جیمینننن منو باز کن چیکار می کنی
جیمین : خفه شو وقتی داشتی خیانت می کردی باید فکر اینجاش رو می کردی
ات : چه خیانتی چی میگی
جیمین : ات همه چیو می دونم
شلاق رو برداشت چند ضربه زد
ات : جیمینن بس کننن اییی
ات : نکنننن خواهش می کنم
جیمین : همه فیلم ها رو بهم فرستادن فکر نمی کردی دستت رو بشه
ات : جیمیننن درد داره لطفااا( 😐جرزررر)
جیمین : چه طور با حساساتم بازی کردی
جیمین دیگه ضربه نزد
ات : لطفااااا بروووو اتاق تو تخت یک چیزی هس اونو باز کن اگر این همه مدت دوسم داشتی لطفا این کارو کن ( با صدای ضعیف
جیمین با اینکه عصبی بود رفت اتاق دیدم یک جعبه هس بازش کرد داخلشششششش کفش بچه گون با بیبی چک بود
جیمین : ات حاملس
جیمین رفت اتاق دید ات افتاده زمین
جیمین ویو
اون ات بوددددد کنار یک پسره داشت لب میرفتم
اصلا باورم نمیشهههههه ات همیچین کاری نمی کنه یهو تهیونگ اند
تهیونگ : جیمین سه ساعته دارم صدات می کنمم کجایی
جیمین : چی همینجام
تهیونگ : امرزو جلسه داریم هااااا
جیمین : باشهههه
جیمین رفت جلسه بعد دوساعت
جیمین : باید تکلیفش رو روشن کنمم یعنی چی
جیمین حاضر شد رفت خونه
ات ؛ سلامم ددی جونم
جیمین : سلام
ات : جیمین چیزی شده
جیمین : نه
ات : اخه
جیمین : گفتم چیزی نیس ( باداد
جیمین رفت بالا
ات : چش شده
ات زنگ زد به ایو
ات : سلام
ایو : سلام
ات : ایو می تونی از تهیونگ بپرسی ببنی امروز جیمین چش شده
ایو رفت پرسید
ایو ؛ میگه امرزو اصلا حال نداشته
ات : اها
ایو : بهش هنوز نگفتی
ات : نه هنوز استرس دارم
ایو : واسه چی مطعمن باشجیمین خوشحال میشه
ات : امید وارم
ات همه خدمتکارا رو گفت برن یک جعبه خریده بود داخلش ...
ات اون جعبه رو گذاشت روی تخت دونفرشون رفت اتاق کار جیمین
ات : جیمین
جیمین : ات کار دارم
ات : میشه یک چیزی بگم
جیمین : گفتم کار دارم ( با داد
ات از اتاق رفت بیرون
ات : هوفففف چی شدههه کلا سرد رفتار می کنه
ولش فردا بهش میگم
ات رفت تو اتاقش دراز کشید و خوابید ( نکته : جیمین تو اتاق کارش خوابید )
ات ویو
امروز زود بلند شدم دیدم جیمین نیس رفتم اتاق کارش اونجا خوابیده بود رفتم پایین صبحانه درست کردم میز خیلی خوشگل شده بود می خواستم هم اون جعبه رو بدم هم می خواستم بابات همه تلاشش ازش تشکر کنم بابت دیروز هم حق دادم چون خسته بود یکمی گیر دادم بهش رفتم اتاقش
ات ؛ جیمین
جیمین : هوم
ات : بلند شو
جیمین بلند شد
ات ؛ صبح بخیر
جیمین : اهوم
ات رفت پایین و نشست سرمیز
جیمین با لباس کار ام پایین
ات : جیمین صبحانه نمی خوری
جیمین : نه
ات : ولی من خیلی زحمت کشیدم میشه یکمی باهام صبحانه بخوریم
جیمین : ات گفتم نمیشه ( با داد
ات : باش ( با بعض
جیمین رفت
جیمین ویو
با ات سرد رفتار می کردم متوجه نمیشم وقتی می خواد خیانت کنه چرا بعدش مهربون میشه
یهو یک ویدیو از پیام ناشناس امد اونننن فیلمممممممممممم ات بود که داشت با چند نفر **** می کرد
جیمین عصبی شد از شرکت بیرون اند رفت خونه
ات ویو
تو حال نشیته بودم که یهو جیمین امد
ات : سلام خوبی چه عجب زود امدی
جیمین : ات خفه شو هیچی نگووووو
ات : چیزی شده
می خواست حرف بزنه جیمین دستش رو گرفت برد اتاق شکنجه ( 😐یاخدااااا ات خدا کمکت کنه ) و دستاش رو بست ( این فقط فیکه جیمین همچین کاری نمیکنه
ات : جیمینننن منو باز کن چیکار می کنی
جیمین : خفه شو وقتی داشتی خیانت می کردی باید فکر اینجاش رو می کردی
ات : چه خیانتی چی میگی
جیمین : ات همه چیو می دونم
شلاق رو برداشت چند ضربه زد
ات : جیمینن بس کننن اییی
ات : نکنننن خواهش می کنم
جیمین : همه فیلم ها رو بهم فرستادن فکر نمی کردی دستت رو بشه
ات : جیمیننن درد داره لطفااا( 😐جرزررر)
جیمین : چه طور با حساساتم بازی کردی
جیمین دیگه ضربه نزد
ات : لطفااااا بروووو اتاق تو تخت یک چیزی هس اونو باز کن اگر این همه مدت دوسم داشتی لطفا این کارو کن ( با صدای ضعیف
جیمین با اینکه عصبی بود رفت اتاق دیدم یک جعبه هس بازش کرد داخلشششششش کفش بچه گون با بیبی چک بود
جیمین : ات حاملس
جیمین رفت اتاق دید ات افتاده زمین
۱۸.۱k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.